دست میندازم گوشه موهاشو میگیرم میپیچم دور انگشتم . ناز میخنده | یخ زدگی
دست میندازم گوشه موهاشو میگیرم میپیچم دور انگشتم . ناز میخنده بهش میگم یه موقع نزاری بریا دیگه نمیخنده . ساکت میشه . من رفتن آدما رو میشناسم .. این یعنی کم مونده تا رفتنش . تا نبودنش .