شب قبل از شهادت محمدرضا احساس کردم مهر محمدرضا از دلم جدا شده | یا شهدا 🍃
شب قبل از شهادت محمدرضا احساس کردم مهر محمدرضا از دلم جدا شده است . نیمهشب از خواب بیدار شدم. حالت غریبی داشتم، آن شب برادر شهیدم در خواب به من گفت : خواهر نگران نباش محمدرضا پیش من است. صبح که از خواب بیدار شدم حالم منقلب بود. به بچهها و همسرم گفتم شما بروید بهشت زهرا(س) من خانه را مرتب کنم. احساس میکردم مهمان داریم. عصر بود که همسرم، مهدیه دخترم و محسن پسر کوچکم از بهشت زهرا(س)آمدند. صدای زنگ در بلند شد. به همسرم گفتم حاجی قویباش خبر شهادت محمدرضا را آوردهاند. وقتی حاجی به اتاق بازگشت به من گفت : فاطمه محمدرضا زخمی شده است. من میدانستم محمدرضا به آرزویش رسیده است....