Get Mystery Box with random crypto!

وقتی فصل آخر این مملکت رو خزان دیدی می بینی عدل و انصاف واسه | YAS

وقتی فصل آخر این مملکت رو خزان دیدی
می بینی عدل و انصاف واسه همه تساوی نی
تو صف روادیدی، صبح دم اذان میری
فردا تو خیابون غریبه محو تصاویری
اینجا از سر صبح واسه نون شبت بساط چیدی
سبک زندگی رو عوض می کنی اگه فضا دیدی
یا پالتو پوست گرگ تنت به سگت غذا میدی
کله سوت کشید از بس که ما این همه تضاد دیدیم
کاش میشد بگم مثبت اندیشم
این چشم ها هر جا میرن لنز مستند میشن
وقتی هیچی می بینی پیش نمیره طبق نقشه
می گی همین آلونک تو بیابون یه لنگه کفشه
ولی مهمون تو کاخ میزبان هم معذبه
کالبدش رو زمین و از درونش معلقه
حتی اگه مدرنیزه تو دی.ان.اِیِ ش رسوخ کنه-
باز بین وطن و بی وطنی مردده
اینجا دغدغه رو دانش و علوم و اسراره
میگن هدف محققه ولی با رفع پیش نیاز
حیات تا وفات رو اصول و برنامه
میپرسه تو برنامت چیه؟ میگم هرچی پیش بیاد
اونجا وقت صرف تولید سرا گرم کالا
اونا تاریخشون دقیقه، من میگم ایشالله
انگ واژه جهان سوم سبب میشه
ایده هام به محض زاده شدن کفن پیچه
غرب یعنی منطق یه غزل پیشه
جدیت سردی که با خنده بزک میشه
قصه مهاجری که تو خاک وطن ریشه کرده
ولی در حال وداع از اون طرف شیشه
تو پیچی که حتی بلد گیجه
یه نگاه از ما هزار و یک قدم پیشه
مثل مورچه ای که زیر خاکه
تو ظرف شیشه ای نمیدونه هر لحظه داره رصد میشه
من واسه بیان حرفام دنبال مثال بهترم
فصلی ندیدم تو کتاب کشورم
من تلنبار خاطره از هزار و یک شبم
گوشامو باد می کنم خودم صدامو بشنوم

گوش به زنگه


بیم- یاس