Get Mystery Box with random crypto!

یک آیه در روز

لوگوی کانال تلگرام yekaaye — یک آیه در روز ی
لوگوی کانال تلگرام yekaaye — یک آیه در روز
آدرس کانال: @yekaaye
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 1.17K
توضیحات از کانال

به عنوان یک مسلمان، لازم نیست که روزی حداقل در یک آیه قرآن تدبر کنیم؟!
آدرس در ایتا
https://eitaa.com/yekaye
سایت:
yekaye.ir
گزیده مطالب:
https://t.me/YekAayah
نویسنده کانال(حسین سوزنچی)
https://t.me/souzanchi
درباره کانال
http://yekaye.ir/about-us/

Ratings & Reviews

3.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

2

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 4

2022-07-27 04:11:17 ادامه حدیث ۵۷ (نامه امیرالمومنین ع به مردم مصر؛ ۳)

و این در حالی بود كه طلحه چون در منزل «ذاقار» وارد شد بر پاى خواسته خطبۀ خواند و گفت: اى گروه مردم، ما دربارۀ عثمان بخطا رفتيم، خطائى كه از آن رهائى نيابيم مگر با طلب كردن خون او، و على قاتل اوست و خون عثمان بر گردن اوست، كه اينك با شكاك يمن، و نصاراى قبيلۀ ربيعه، و منافقان قبيلۀ مضر در منزلگاه «دارن» وارد شده است!
پس چون اين كلام طلحه و كلام قبيحى از زبير به من رسيد به سوی ايشان فرستادم، و ايشان را به حق محمد صلى الله عليه و آله و سلّم قسم دادم، كه آيا شما با اهل مصر هنگامى كه عثمان را محاصره نموده بودند نزد من نيامديد و گفتيد كه: با ما در قتل عثمان همراهى كن كه ما به غیر از همراهى و مددكارى تو نيروى كشتن او را نداريم و تو خود می‌دانى كه وى ابوذر را از مدينه بيرون كرد، و عمار را بقدرى زد كه به فتق مبتلا شد، و حكم بن ابى‌العاص را پناه داد در حالى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلّم و ابو بكر و عمر او را طرد كرده بودند، و فاسق به حکم خدا، وليد بن عقبه را عامل خود قرار داد، و خالد بن عرفطۀ عذرى را بر كتاب خدا مسلط‍‌ كرد كه آن را پاره كرده و بسوزانيد. و من در جواب شما گفتم: تمام اينها را می‌دانم و لكن امروز قتل او را صلاح ندانم، و زود است كه دوغ در مشك، كرۀ خود را خارج نمايد (كنايه از آنست كه بزودى نتيجۀ كارها ظاهر گردد و مطلب بر همه كس روشن شود) پس بآنچه گفتم اقرار و اعتراف نمودند.
و اما اينكه می‌گویيد: ما طلب خون عثمان نمایيم، همانا دو پسران او عمرو و سعيد حاضرند ايشان را واگذاريد تا خون پدر مطالبه نمايند، چه وقت طايفۀ اسد و طايفۀ تيم اولياء بنى اميه بوده‌اند؟
پس ناچار محكوم شده، و از جواب عاجز ماندند.
پس از آن عمران بن حصين خزاعى از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلّم كه در مدح او احاديثى وارد شده است بر پاى خواسته و گفت: اى طلحه و اى زبير! بيعت ما را با على براى بيعت با خود نشكنيد، و ما را از اطاعت على خارج نكنيد، و بر شكستن بيعت او وادارمان منمائيد؛ زيرا كه رضاى خدا در آنست، آيا در خانه‌هاى شما جاى شما نبود كه ام المؤمنين را از خانه‌اش بدر آورده و بدينجا آورديد؟ و شگفت در مخالفت او است با على و مسافرت اوست با شما، پس خود را از ما باز داريد، و از راهى كه آمده‌ايد برگرديد كه ما بندۀ كسى كه غلبه نمايد، و اول كسى كه سبقت گيرد نيستيم. پس طلحه و زبير قصد قتل وى كردند و لكن دست باز داشتند.
و بتحقيق كه عايشه در مسیر خود به شك افتاد، و قتال و جنگ در نظرش بزرگ آمده و از آن ترسناك بود، پس كاتب خود عبيدالله بن كعب نمیرى را طلب نموده و گفت: بنويس از عايشه بنت ابى‌بكر الى على بن ابى‌طالب. كاتب او گفت: اين چيزيست كه قلم بآن جارى نگردد. عايشه گفت: براى چه‌؟ گفت: براى اينكه على بن ابى طالب در اسلام اول است، و بدين سبب حق آن است كه در نامه ابتدا بنام او شود. پس عايشه گفت: بنويس: الى على بن ابى طالب من عايشه بنت ابى بكر، اما بعد، همانا من جاهل به قرابت تو با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلّم نيستم، و قدمت تو را در اسلام می‌دانم، و عنایت رسول الله ص به تو را انكار ندارم، و جز اين نيست كه من براى اصلاح میان فرزندان خود بيرون آمده‌ام، و اگر تو از اين دو مرد (طلحه و زبير) دست بازدارى من با تو جنگ ندارم.
و اين كلمات را در ضمن كلام بسيارى بود كه نوشته بود، و من به يك حرف هم او را جواب ندادم، و جواب او را براى وقت قتال و جنگ با او به تأخير انداختم.
پس چون خداوند براى من خير و خوبى مقدر فرموده و مرا بر آنان غلبه داد، به سوی كوفه رهسپار شدم، و عبد الله بن عباس را به جاى خود گذاشته و بر بصره حكومتش دادم، و وارد كوفه شدم در حالتى كه تمام وجوه، و نواحى و اطراف غير از شام براى من رام شده بود.
پس دوست داشتم كه حجت را تمام كرده و عذر خود را بيان نمايم، و امتثال امر خداوند نمايم كه می‌فرمايد: «وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى‏ سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنين‏».
پس جرير بن عبد الله را به سوی معاويه فرستادم که عذری برایش نماند و حجت را بر او تمام كردم، پس نامۀ مرا رد كرد، و حق مرا انكار نمود، و بيعت مرا شكست، و به سوی من فرستاد كه قاتلان عثمان را به نزد من بفرست!
پس من به سوی او فرستادم كه: تو را چه كار با قاتلان عثمان؟! فرزندان او از تو اولى و احقند، پس تو و ايشان در طاعت من داخل شويد و پس از آن با آن گروه مخاصمه و محاكمه نمائيد تا اينكه شما و ايشان را بر كتاب خدا وادار نمايم، و در میان شما و ايشان مطابق كتاب خدا حكم نمايم، و گرنه اين خدعه و مكري است مانند خدعه با بچه‌ای كه او را از شير باز دارند.

@yekAaye
ادامه مطلب
38 views01:11
باز کردن / نظر دهید
2022-07-27 04:11:09 ادامه حدیث ۵۷ (نامه امیرالمومنین ع به مردم مصر؛ ۲)

و چه گناهى بزرگتر از اينست كه حرم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلّم را از خانۀ او بيرون آوردند و حجاب او را كه خداوند بر او لازم كرده بود كشف نمودند و زنان خود را در خانه‌هاى خود جاى دادند و سه خصلت است كه بازگشت آن بمردم و ضرر آن عايد بخود آنان است:
اول خداوند فرموده است: «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْيُكُمْ عَلى‏ أَنْفُسِكُم‏» (يعنى اى گروه مردمان جز اين نيست كه سركشى شما بر ضرر خود شما است.)
دوم فرموده است: «فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى‏ نَفْسِه» يعنى پس آن كس كه شكست (عهد را) پس جز اين نيست كه می‌شكند بر ضرر خودش.
سوم فرموده است: «وَ لا يَحيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِه‏» (يعنى و فرو نگيرد مكر بد، مگر اهل آن را. )
بتحقيق كه بر من بغى و سركشى نموده، و بيعت مرا شكستند، و با من مكر و خدعه كردند، پس من مبتلا شدم به مورد اطاعت‌ترین شخص در میان مردم، یعنی عايشه دختر ابو بكر [كه هر چه بگويد نظر به اينكه همسر پيامبر و ملقب به ام المومنین است مردم اطاعتش می‌نمايند]، و به شجاع‌ترينِ مردم، یعنی زبير، و به خصومت‌پیشه‌ترینِ مردم، یعنی طلحه. و يعلى بن منبه آنان را به دينارهاى زيادى اعانت و نصرت نمود، به خدا قسم اگر امر بر من مستقر گردد، اموال او را فيء مسلمانان قرار خواهم داد.
پس از آن وارد بصره شدند در حالتى كه اهل بصره بر بيعت و طاعت من متفق و مجتمع بودند، و شيعيان من كه خزانه‌دار بيت المال خدا و مسلمانان بودند در آنجا بودند. پس مردم را به شكستن بيعت و مخالفت و عدم طاعت من دعوت نمودند، پس هر كس ايشان را اطاعت كرد كافرش دانستند و هر كس مخالفتشان كرد به قتلش رساندند.
پس حكیم بن جبله بر عليه آنان قيام كرد و با آنان مبارزه نمود، پس او را با هفتاد نفر از عبادت‌پیشگان و خاشعان درگاه الهی از اهل بصره به قتل رساندند، اینان کسانی بودند كه آنان را مثفنين (پینه‌بستگان) می‌خواندند، براى اينكه از فطر سجده كف دستهاى ايشان مثل پينۀ سينۀ شتر بود.
و يزيد بن حارث يشکرى از بيعت با ايشان امتناع كرد، و خطاب به طلحه و زبير نموده و گفت: از خدا بترسيد، همانا اولِ شما ما را به سوی بهشت كشانيد؛ آخرِ شما ما را بجهنم نكشاند، و ما را تكليف نكنيد كه مدعى را تصديق نموده و بر عليه غائب حكم نمائيم. اما دست راست مرا بيعت با على بن ابى طالب عليه السّلام مشغول داشته است، و دست چپ من فارغ است اگر می‌خواهيد آن را بگيريد، پس گلويش فشردند تا بمرد.
و عبد الله بن حكيم تميمى برخواست و گفت: اى طلحه آيا اين نامه را می‌شناسى‌؟
گفت: آرى اين نامۀ من است به سوی تو. گفت: آيا می‌دانى در آن چه نوشته‌ای؟
گفت: آن را براى من بخوان.
پس خواند، و در آن عيب عثمان و دعوت به قتل او بود، پس او را از بصره بيرون كردند.
و عثمان بن حنيف انصارى کارگزار مرا به مكر و حيله گرفتند و او را مثله نمودند، و تمام موهاى سر و روى او را كندند، و شيعيان مرا گروهى را به قتل صبر و گروهى را بمكر و حيله به قتل رساندند، و گروهى شمشير كشيده و پايدارى كردند تا خدا را ملاقات نمودند.
و به خدا قسم، اگر نكشته بودند مگر يك نفر را هر آينه خون ايشان و خون لشكريانشان بر من حلال بود؛ براى اينكه به قتل كشته‌شد‌گان راضى بودند، علاوه بر اينكه بيش از عده‌ای كه با خود آورده بودند كشتند.
و بتحقيق كه خداوند شر آنان را زايل نمود پس دورى از رحمت حق باد براى گروه ستمكاران.
اما طلحه را مروان با تير زد و بكشت؛
و اما زبير، من فرمايش رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلّم را كه فرمود: همانا تو با على جنگ خواهى كرد در حالتى كه در حق او ظلم‌كننده هستى، به يادش آوردم؛
و اما عايشه همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلّم او را از اين سفر نهى فرموده بود، پس از روى ندامت و پشيمانى از آنچه از او سر زد دست بدندان گزيد.

@yekAaye
ادامه مطلب
32 views01:11
باز کردن / نظر دهید
2022-07-27 04:10:59 ۵۷) امیرالمومنین ع بعد از کشته شدن محمد بن ابی‌بکر نامه‌ای طولانی به اهل مصر نوشتند و در فرازی از آن اشاره‌ای به جنگهایی که بر ایشان تحمیل شد داشتند که چون مروری بر این وقایع از زبان خود حضرت است مناسب دیدیم آن را بیاوریم.
متن کامل این نامه را مرحوم کلینی (م۳۲۹) در کتاب الرسائل خود نقل کرده است. اگرچه این کتاب مرحوم کلینی امروزه در دستها نیست، اما خوشبختانه سید بن طاووس (م۶۶۴) که به این کتاب دسترسی داشته در کتاب كشف المحجة لثمرة المهجة (ص235-269) متن کامل آن را آورده است که در ادامه، آن مقدار از متن آن را که به شرح این سه جنگ مربوط می‌شود خواهیم آورد. (لازم به ذکر است که جنگ نهروان در ماه صفر سال ۳۸ هجری بوده و محمد بن ابی‌بکر هم در همین ماه به شهادت رسیده است).
همچنین خلاصه‌ای از این نامه را ابن هلال ثقفی (م۲۸۳) در کتاب الغارات خویش آورده و برخی از اهل تسنن (ابن ابی الحدید) نیز به تبع وی آن را در کتب خود آورده‌اند.
در اینجا فرازهایی از این نامه را بر اساس نقل مرحوم کلینی می‌آوریم و ترجمه آن را بر اساس کتاب برنامه سعادت (ترجمه كشف المحجة لثمرة المهجة؛ ص239-247) خواهیم آورد:

روایت شده است که بعد از به شهادت رسیدن محمد بن ابی‌بکر به دست عمروعاص در مصر عده‌ای از اصحاب امیرالمومنین ع خدمت ایشان می‌رسند و از ایشان می‌خواهند موضع خویش را نسبت به سه خلیفه گذشته بیان کند. ایشان ابتدا از چنین پیشنهادی در این زمان ناراحت می‌شوند اما بالاخره می‌پذیرند و ده تن از خواص اصحاب خویش را فرامی‌خوانند و نامه‌ای را خطاب به اهل مصر در این باره تنظیم می‌کنند و در واقع کل وقایعی که از شهادت پیامبر ص تا آن روز بر ایشان رفته‌ است را گزارش می‌کنند.
در فرازی از این نامه آمده است:

... و به خدا قسم در خون عثمان تهمتى به من وارد نيست؛ نبودم مگر مردى از مسلمانان مهاجرين در خانه خود. پس چون او را كشتيد نزد من آمديد كه با من بيعت نمائيد، و من امتناع كردم و شما نپذيرفتيد، پس دست خود جمع كردم و شما آن را گشوديد، و به سوى خود كشيدم و شما آن را به طرف خود كشيديد. پس بر من هجوم آورديد مثل هجوم شتران تشنۀ كه بر آبگاه خود هجوم آورند، چنانكه گمان كردم كه یا همدیگر را می‌‌کشید و یا مرا خواهید كشت، تا حدى كه بند نعلين من گسيخت، و رداء از دوشم افتاد، و ضعيفان پايمال شدند، و خوشحالى مردم در بيعت كردن با من بحدى رسيد كه کودکان را با خود می‌آوردند، و پيران براى آن می‌شتافتند، و عليلان را براى آن به دوش كشيدند، و پاها براى آن برهنه شد [يا: از كثرت ايستادن بر وى قدمها به انتظار بيعت نمودن، به زحمت افتاد].
پس از آن گفتيد با ما بيعت كن بر آنچه با ابو بكر و عمر بيعت كردند؛ زيرا که ما غير از تو نيابيم و به غير تو راضى نشويم، پس با ما بيعت كن كه متفرق نشويم و اختلاف نورزيم.
پس با شما با شما به كتاب خدا و سنت رسول صلى الله عليه و آله و سلّم بيعت نمودم، و مردم را به بيعت كردن با خود خواندم. پس هر كس با رضایت بيعت كرد از او پذيرفتم، و هر كس امتناع ورزيد او را واگذاشتم. پس اول کسی كه با من بيعت كرد طلحه و زبير بودند، كه گفتند: ما با تو بيعت كنيم به شرط‍‌ اينكه با تو در امر شريك باشيم. به ايشان گفتم: نه، و لكن شما با من در نيرو و قوت شريكيد و در حال عجز مددكار منيد. پس با اين شرط‍‌ با من بيعت كردند، و اگر امتناع كرده بودند اكراه و اجبارشان نمی‌كردم، چنانچه نسبت به غير ايشان نكردم.
و طلحه اميد حكومت يمن داشت، و زبير اميد حكومت عراق داشت، و چون دانستند كه من به آنان حكومت نخواهم داد، به بهانه عمره از من اجازۀ مسافرت خواستند، و در حقيقت قصدشان غدر و مكر بود، پس به عايشه پيوستند و او را با عداوتهائى كه از من در دل داشت بر عليه من بر انگيختند، - و این زنان ناقص ايمان، و ناقص عقل، و ناقص حظ‍‌ هستند، اما نقص ايمانشان براى آنست كه در حال حيض از نماز و روزه محرومند، و اما نقص عقلشان براى آنست كه شهادت ايشان قبول نمی‌شود مگر در دين (قرض) ، و شهادت دو زن برابر يك مرد است، و اما نقص حظشان براى آنست كه میراث ايشان نصف میراث مردان است.
و عبد الله بن عامر آنان را به سوی بصره كشانيد، و براى آنان اموال و مردان جنگى ضمانت نمود و متعهد شد، و در حالتى كه آنان عايشه را می‌كشانيدند عايشه ايشان را می‌كشانيد، پس او را پناهگاه خود قرار دادند، و پشت سر او بجنگ پرداختند.
@yekAaye
ادامه مطلب
37 views01:10
باز کردن / نظر دهید
2022-07-26 13:35:31 ادامه حدیث 56

يكى ديگر بر خاست و گفت:يا امير المؤمنين، از آن پس چه خواهد شد؟

فرمود: همانا خداوند به وسيلۀ مردى از ما، خاندان پيامبر، فتنه را مى‌شكافد، چنانكه- سلّاخى- پوست را- از تن گوسفند- جدا سازد. پدرم فداى آن فرزند بهترين كنيزان باد، كه به خواريشان افكند و جام لبريز شوكران مرگ به كامشان مى‌ريزد و جز زخم شمشير برّان عطايشان ندهد. هشت ماه تيغ آخته بر روى شانه دارد و قريش در آن روز آرزو كند كه اى كاش مى‌توانست دنيا را و هر چه در آن هست بدهد و كوتاه زمانى، به قدر دوشيدن گوسفندى يا كشتن شترى، مرا ببيند، تا پاره‌اى از آنچه از آن زمان خواسته بودم و در دادن آن امساك مى‌كرد، اكنون تدارك كند و من بپذيرم. تا حدی که قريش گويد: اگر اين از فرزندان فاطمه می‌بود بر ما رحم می‌کرد. پس خداوند او را بر بنى اميّه مسلط‍‌ ساخته كه آنان را قرار دهد «لعنت‌شدگان، هر جا يافته شوند بايد دستگير گردند و به سختى كشته شوند. اين است سنت خداوندى كه در ميان پيشينيان نيز بود و در سنت خداى تبدیلی نخواهى يافت.» (احزاب/۶۱-۶۲)



ب. ابن هلال ثقفی با سند دیگری از همین زر بن حبیش این فراز از خطبه را هم روایت کرده است که حضرت فرمود:
«من بودم كه چشم فتنه را كور كردم، و اگر من در میان شما نبودم کسی با اهل جمل و اهل نهروان نمی‌جنگید. و اگر خوف این نبود که به خود واگذار شوید و عمل را رها کنید به شما خبر می‌دادم براساس آنچه بر زبان پیامبرتان صلوات الله علیه و آله جاری شده درباره هرکس از شما که با آنان می‌جنگد در حالی که به ضلالت آنان آگاه و به هدایتی که ما بر آن هستیم معرفت دارد.»

الغارات (ط - القديمة)، ج‏1، ص۴-۱۰

@yekAaye
سند و متن روایات فوق:
https://eitaa.com/yekaye/9717

ج. همچنین متن واقعه به نقل از کتاب سلیم که طولانی‌تر است در ادامه تقدیم می‌شود. با توجه به اینکه بسیاری از قسمتهای آن مشابه است، ترجمه نشد.

كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج‏2، ص712-717، حدیث۱۷

سند و متن خطبه در کتاب سلیم:
https://eitaa.com/yekaye/9720
40 viewsedited  10:35
باز کردن / نظر دهید
2022-07-26 13:35:26 ۵۶) الف. ابن هلال ثقفی ازطریق منصور بن عمرو و هم از طریق ابن ابی لیلی، از زر بن جبیش خطبه‌ای را از امیرالمومنین ع روایت کرده‌اند که اگرچه عباراتشان اندکی تفاوت دارد اما معنایش واحد است؛
روایت کرده است که شنیدم که امیرالمومنین ع خطبه‌ای خواندن و پس از حمد و ثنای الهی فرمودند:

«امّا بعد، اى مردم! من بودم كه چشم فتنه را كور كردم، و كسى جز من بر آن جرأت نداشت»

و در روایت ابن ابی لیلی آمده است: «و كسى جز من اهل اینکه آن را کور کند نبود و اگر من در میان شما نبودم کسی با اهل جمل و اهل نهروان نمی‌جنگید.
به خدا سوگند اگر خوف این نبود که رویگردان شوید و عمل را رها کنید به شما خبر می‌دادم براساس آنچه بر زبان پیامبرتان صلوات الله علیه و آله جاری شده درباره هرکس از شما که بر آنان مردانه یورش می‌آورد در حالی که به ضلالت آنان آگاه و به هدایتی که ما بر آن هستیم معرفت دارد.»
سپس فرمود: «از من بپرسيد، پيش از آنكه مرا نيابيد؛ که بزودی من می‌میرم با شهید می‌شوم؛ بلکه شهادت خواهد بود، چه چیزی آن شقی‌ترینشان را منتظر نگه داشته که آن را به خونی که از بالایش سرازیر شود رنگین کند.»

سپس دستی به محاسن خویش کشید و فرمود: «بدان كس كه جانم به دست اوست، من نخواهيد پرسيد از چيزى كه ميان شما تا روز قيامت است، و یا از گروهى كه صد تن را هدایت ویا صد تن را گمراه کند، جز آنكه شما را از آن آگاه مى‏كنم: از آن كه مردم را بدان مى‏خواند، و آن كه آنان را مى‏راند. »

پس مردی برخاست و گفت: یا امیرالمومنین ع! به ما از آن بلا خبر بده.

فرمود: «همانا شما در زمانی هستید که وقتی سوال‌کننده‌ای سوالی می‌پرسد باید تعقل کند و وقتی از کسی سوالی می‌شود باید درنگ کند؛ همانا در ورای شما حوادثى به سوی شما می‌آید بزرگ و به هم پيوسته، و بلاهایی عبوس و درهم‌کوبنده. سوگند به آن خداوندى كه دانه را شكافت و بشر را آفريد كه اگر مرا از دست بدهيد، و آن گاه حوادث ناگوار و مشكلات طاقت فرسا بر شما فرود آيد بسيارى از پرسش كنندگان سر فرود آورند، و کثیری از پرسش شوندگان از جواب فرو مانند؛ و اين هنگامى است كه پيكار ميان شما فراوان شود و جنگ آستینش را بالا زند و دنیا بر شما و بر اهل بیت من بلا شود تا آنگاه كه خداوند در كار نيكانى كه بر جاى مانده‌اند راهى بگشايد، پس بر شماست كه مردانى را كه اصحاب پرچم جنگ بدر و حنين بوده‌اند يارى كنيد و پاداش يابيد، مباد كه بر آنها سبقت بگیرید که بلا شما را درهم‌کوبد.

پس شخص دیگری برخاست و گفت: یاامیرالمومنین ع! برای ما از فتنه‌ها بگو.

فرمود: همانا، فتنه‏ها چون روى آورد، امر مشتبه گردد، و چون پشت كند، حقيقت چنانكه هست نمايد؛ به وقت آمدن ناشناسند، و هنگام رفتن شناخته مى‏شوند. فتنه‌ها همچون باد در گردشند، به شهرى اصابت مى‏كنند و شهرى را واگذارند. همانا، ترسناكترين فتنه‏ها که در انتظار شماست، در ديده من، فتنه بنی‌اميّه است، كه فتنه‏اى است کور[کننده] و ظلمانی و مخفی. فتنه‌اش فراگیر است، و بلایش خاص؛ آن كه در آن اهل بصیرت باشد، بلا دامنگيرش شود، و آن كه کوردل و نابینا باشد بلا از سرش رد شود! اهل باطل آن بر اهل حق آن چیره شوند تا اینکه زمین از دشمنی و ظلم و بدعت پر شود. و همانا اول کسی که جبروت آن را زمین زد و ستون خیمه‌اش را بشکند و میخ آن را درآورد خداوند رب العالمین است.
به خدا سوگند! پس از من بنی اميّه را، براى خود اربابان بدى خواهيد يافت: چون ماده شتر كلانسال بدخوى كه به دهان گاز گيرد و به دست به زمين كوبد و به پا لگد زند و دوشيدن شيرش را نپذيرد. پيوسته با شما چنين كنند، تا در دیارتان از شما كسى را به جاى نگذارند جز آنكه پیرو آنان باشد، يا زيانى به ايشان نرساند. و بلاى آنان چندان بر شما باقی مانَد كه يارى خواستن شما از ايشان، چون يارى خواستن برده باشد از اربابش، که وقتی او را ببیند اطاعتش کند و وقتی از او غایب شود دشنامش دهد. به خدا سوگند اگر شما را زیر هر سنگی از هم جدا کند خداوند شما را برای روزی که برای آنان بد است گرد آورد.
همانا بعد از من جماعتهایی پراکنده خواهید بود. قبله‌تان واحد و حج و عمره‌تان واحد است و دلهایتان در اختلاف.

سپس انگشتانش را در هم فرو کرد؛
پس مردی برخاست و گفت: یا امیرالمومنین! اين به چه معنى است‌؟

فرمود: این اینچنین است؛ این آن را مى‌كشد و آن اين را. فرازی از جاهلیت، نه در آن هدايتى است و نه پرچمى افراشته كه بدان راه جويند. ما اهل بيت از آن فتنه در امانيم، و در آن دعوت‌کننده نیستیم.

پس مردى بر خاست و گفت:يا امير المؤمنين، در چنين روزگارى چه بايد کنیم؟

گفت:به خاندان پيامبر خود بنگريد، اگر در خانه نشسته‌اند در خانه بنشينيد و اگر شما را به يارى خوانده‌اند ياريشان كنيد، تا پاداش يابيد. ولى بر آنان پيشى مگيريد که بلا شما را درهم‌کوبد.
@yekAaye
ادامه مطلب
50 viewsedited  10:35
باز کردن / نظر دهید
2022-07-23 14:12:17 ۵۵) حقیقت این است که فراز فوق که سید رضی در نهج‌البلاغه آورده تنها قسمتی از خطبه‌ای طولانی است که سالها قبل از وی متن کامل آن را سلیم بن قیس (م۷۶) در کتاب معروف خویش (کتاب سلیم یا همان اسرار آل محمد ص) و سپس فرازهای فراوانی از آن را ابن‌هلال ثقفی (م۲۸۳) در کتاب الغارات (به عنوان اولین حدیث) آورده است؛ و طبق توضیحی که ابن هلال می‌دهد این خطبه‌ای است که حضرت بعد از بازگشت از جنگ نهروان ایراد کرده‌اند.
متاسفانه در حدود یک قرن اخیر نزد بسیاری از گویندگان مذهبی چنین تلقی شده که گویی عبارت «من چشم فتنه را بیرون آوردم و غیر از من احدی جرأت این کار را نداشت» ناظر به خوارج است؛
که اگر چنین باشد جای تعجب دارد که چرا حضرت علی ع اینجا فتنه خوارج را بدترین فتنه ممکن معرفی کرده است اما در جایی دیگر معاویه را بسیار بدتر دانسته و در مقام مقایسه بین خوارج و اصحاب معاویه تاکید فرموده که اینها طالب حق بودند و خطا کردند، اما معاویه از اول دنبال باطل بودند (که این حدیث ان شاء الله در ادامه خواهد آمد).

در حالی که
اولا اگر در متن همین خطبه هم دقت شود می‌بینیم که حضرت بدترین فتنه را فتنه بنی‌امیه خوانده است؛
و ثانیا متن کاملتر این خطبه که در دو منبع فوق آمده تصریح دارد که منظور از چشم فتنه، هرسه‌تای این جنگهاست، نه صرفا جنگ با خوارج.

از این رو و با توجه به رواج این دیدگاه نادرست درباره خطبه فوق، مناسب دیدیم که خطبه را بر اساس آن منابع بیاوریم که معلوم شود چه فرازهایی در کلام سید رضی حذف شده است و مراد حضرت از فقرات مختلف این خطبه بهتر معلوم شود.

اما پیش از آن، فراز مختصری از این روایت که ناظر به همین نکته است و در دو متن قدیمی دیگر آمده است، تقدیم می‌شود:

الف. از امیرالمومنین ع روایت شده است که در خطبه‌ای فرمود:
من بودم كه چشم فتنه را كور كردم، و كسى جز من بر آن جرأت نداشت، و اگر من در میان شما نبودم کسی با اهل جمل و اهل شام و اهل نهروان نمی‌جنگید. به خدا سوگند اگر خوف این نبود که سخنانی [ناروا] می‌گفتید و عمل را رها می کردید به شما خبر می‌دادم براساس آنچه بر زبان پیامبرتان صلوات الله علیه و آله جاری شده درباره هرکس از شما که با آنان می‌جنگد در حالی که به ضلالت آنان آگاه و به هدایتی که ما بر آن هستیم معرفت دارد.
سپس فرمود: از من بپرسيد، پيش از آنكه مرا نيابيد. که از من نخواهيد پرسيد از چيزى كه ميان شما تا روز قيامت است، و یا از گروهى كه صد تن را هدایت ویا صد تن را گمراه کند، جز آنكه شما را از آن آگاه مى‏كنم: از آن كه آنان را می‌خواند، و آن كه آنان را مى‏راند.

شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام (ابن حیون م۳۶۳)، ج‏2، ص39

و عن علي صلوات اللّه عليه، أنه قال في خطبة خطبها:
أنا فقأت‏ عين‏ الفتنة، [لم يكن ليفقأها أحد غيري‏] و لو لم أك فيكم ما قوتل أهل الجمل و لا أهل الشام و لا أهل النهروان، [و أيم اللّه‏] لو لا أن تتكلموا فتدعوا العمل لأخبرتكم بما سبق على لسان نبيكم صلوات اللّه عليه و آله لمن قاتلهم منكم مبصرا لضلالتهم عارفا بالهدى الذي نحن عليه. ثم قال: سلوني قبل أن تفقدوني‏ ، فانكم لا تسألوني عن شي‏ء فيما بينكم و بين الساعة، و لا عن فئة تهدي مائة أو تضل مائة إلا حدّثتكم بناعقها و سائقها.


ب. از امیرالمومنین ع روایت شده که فرمودند:
من بودم كه چشم فتنه را كور كردم، و اگر من نبودم کسی با اهل جمل و اهل صفین و اهل نهروان نمی‌جنگید.
از من بپرسيد، پيش از آنكه مرا نيابيد، یا به خاطر مرگ یا شهادت، بلکه شهادت خواهد بود، چیزی نمانده که آن شقی‌ترینشان آن را به خونی که از بالایش سرازیر شود رنگین کند. به کسی که دانه را شکافت و بشر را آفرید از من نخواهيد پرسيد از چيزى كه ميان شما تا روز قيامت است، و یا از گروهى كه صد تن را هدایت ویا صد تن را گمراه کند، جز آنكه شما را از آن آگاه مى‏كنم: از آن كه رهبريشان مى‏كند، و آن كه آنان را می‌خواند و آن که آنان را مى‏راند.

التشريف بالمنن في التعريف بالفتن (سید بن طاوس)، ص221

قال: حدّثنا ابن عقيل الأنصاري، قال: حدّثنا عمران بن موسى، قال: حدّثنا محمد بن إدريس، قال: حدّثنا الطنافسي، قال: سمعت ابن حميد الملائي، قال: سمعت عبد الرحمن بن حميد، قال: سمعت عمرو الملائي يقول: سمعت زرّ بن حبيش، قال: سمعت علي بن أبي طالب عليه السلام يقول:
«أنا فقأت‏ عين‏ الفتنة، و لولاي ما قوتل أهل الجمل و لا أهل صفّين و لا أهل النهروان.
سلوني قبل أن تفقدوني: إمّا ميّتا و إمّا مقتولا بل قتلا، ما يحبس أشقاها أن يخضبها بدم من أعلاها، و الذي فلق الحبّة و برأ النسمة لا تسألوني فيما بيني و بين قيام الساعة عن فئة تضلّ مائة أو تهدي مائة إلّا أنبأتكم بسائقها و قائدها و ناعقها.»

@yekAaye
80 views11:12
باز کردن / نظر دهید
2022-07-22 13:59:08 ۱) درباره هر سه جنگ

۵۴) الف. حضرت علی ع در خطبه‌ای که در نهج‌البلاغه نیز آمده فرمودند:

امّا بعد، اى مردم! من بودم كه چشم فتنه را كور كردم، و كسى جز من بر آن جرأت نداشت، از آن پس كه موج تاريكى آن برخاسته بود، و گزندش همه جا را فرا گرفته.
پس، از من بپرسيد، پيش از آنكه مرا نيابيد.
بدان كس كه جانم به دست اوست، من نخواهيد پرسيد از چيزى كه ميان شما تا روز قيامت است، و یا از گروهى كه صد تن را هدایت ویا صد تن را گمراه کند، جز آنكه شما را از آن آگاه مى‏ كنم: از آن كه مردم را بدان مى ‏خواند، و آن كه رهبريشان مى‏ كند، و آن كه آنان را مى‏راند، و آنجا كه فرود آيند، و آنجا كه بار گشايند، و آن كه كشته شود از آنان، و آن كه [به مرگ طبیعی] بميرد از ايشان.
و اگر مرا از دست بدهيد، و آن گاه حوادث ناگوار و مشكلات طاقت فرسا بر شما فرود آيد بسيارى از پرسش كنندگان سر فرود آورند، و جمع زيادى از پرسش شوندگان از جواب فرو مانند؛ و اين هنگامى است كه پيكار ميان شما دراز و فراگير شود و سختى آن آشكار، و جهان بر شما تنگ گردد و زندگى دشوار. روزهاى بلاى خود را دراز شماريد.- و بسيار در آن بلا عمر به سر آريد- تا آنكه خدا بر مانده نيكوان- ببخشايد- و به روى آنان- درى- گشايد.
همانا، فتنه ‏ها چون روى آورد، امر مشتبه گردد، و چون پشت كند، حقيقت چنانكه هست نمايد؛ به وقت آمدن ناشناسند، و هنگام رفتن شناخته مى ‏شوند. همچون باد در گردشند، به شهرى اصابت مى ‏كنند و شهرى را واگذارند.
همانا، ترسناكترين فتنه‏ ها، در ديده من، فتنه بنی‌اميّه است، كه فتنه ‏اى است کور[کننده] و ظلمانی. مرزهایش فراگیر است، و بلایش خاص؛ آن كه در آن اهل بصیرت باشد، بلا دامنگيرش شود، و آن كه کوردل و نابینا باشد از بلاى آن رهد! به خدا سوگند! پس از من بنی اميّه را، براى خود اربابان بدى خواهيد يافت: چون ماده شتر كلانسال بدخوى كه به دست به زمين كوبد و به پا لگد زند و به دهان گاز گيرد، و دوشيدن شيرش را نپذيرد. پيوسته با شما چنين كنند، تا از شما كسى را به جاى نگذارند، جز آنكه به آنان سودى رساند، يا زيانى به ايشان باز نگرداند. و بلاى آنان چندان ماند كه يارى خواستن شما از ايشان، چون يارى خواستن بنده باشد از خداوندگارى كه او را پرورده، يا همراهى آنكه همراهى او را پذيرفته! بلاى آنان بر سرتان آيد، با چهره‏اى زشت و ترس‏ آور، و ظلمتى با تاريكى عصر جاهليت برابر. نه نور هدايتى در آن آشكار، و نه نشانى در آن پديدار.
ما اهل بيت از آن فتنه در امانيم، و در آن دعوت‌کننده نیستیم. سپس خدا آن فتنه را براندازد چنانكه- سلّاخى- پوست را- از تن گوسفند- جدا سازد، به دست كسى كه آنان را خوار و ذليل گرداند و به راهى كه نخواهند براند، و جام لبالب- بلا- را بديشان خوراند. عطايى جز شمشير به آنان نبخشد، و خلعتى جز ترس و بيم بر تنشان نپوشد. در اين هنگام قريش دوست دارد دنيا را با آنچه در آن هست بدهد، و در عوض زمانى كوتاه مرا ببيند، تا آنچه امروز برخى از آن را مى‏ خواهم و به من نمى‏ دهند يكجا تسليمم نمايد.

نهج البلاغة، خطبه93
ترجمه: اقتباس از ترجمه شهيدى، ص85-86

@yekAaye

متن خطبه امیرالمومنین ع:
https://eitaa.com/yekaye/9712
82 viewsedited  10:59
باز کردن / نظر دهید
2022-07-22 13:57:03 ب.۲. احادیث خاص جنگ‌های جمل و صفین و نهروان در منابع اهل سنت تا اینجا به برخی از احادیث نبوی‌ای که در کتب اهل سنت به صورت کلی به این سه جنگ امیرالمومنین ع اشاره کرده بود ارائه شد. اما جالب این است که در هریک از این سه جنگ، حداقل یک واقعه وجود دارد که در…
71 viewsedited  10:57
باز کردن / نظر دهید
2022-07-21 13:36:08 ادامه روایت ۵۳ (حکایت جنگ نهروان)

عایشه پرسید: ابن شداد! آیا علی ع با آنان جنگید؟

گفتم: به خدا سوگند سراغشان لشکر نکشید مگر اینکه راه بستند و خونها را بناحق ریختند؛ ابن خباب را کشتند و خون اهل ذمه را حلال شمردند؟

عایشه: واقعا؟

گفتم: به خدایی که جز او خدایی نیست!

عایشه گفت: پس این چه خبری است که مرتب از اهل عراق می‌شنوم و می‌گویند: ذوالثدیه؛ ذوالثدیه؟

گفتم: من خودم دیدمش وقتی که همراه با علی ع نظاره‌گر کشته‌شدگان بودیم.
علی ع گفت: آیا این را می‌شناسید؟
کسانی که آنجا بودند برخی گفتند: ما دیدیم که در مسجد بنی‌فلان نماز می‌خواند؛ و برخی دیگر گفتند ما هم دیدیم که در مسجد بنی‌فلان نماز می خواند؛ و همه افراد وی را این گونه می شناختند.

عایشه گفت: سخن علی ع وقتی آنجا نظاره‌گر ایستاده بود - آن گونه که اهل عراق ادعا می کنند- چه بود؟

گفتم: شنیدم که می‌گفت: خدا و رسولش راست گفتند.

پرسید: آیا غیر از این هم شنیدی چیزی بگوید؟

گفتم: نه.

گفت:‌ بله؛ خدا و رسولش راست گفتند.

[روایت مستدرک حاکم همینجا تمام می‌شود؛ اما در متن روایتی که در مسند ابی یعلی آمده عایشه ادامه می‌دهد:]

خدا رحمت کند علی را! هرگاه چیزی می‌دید که تعجبش را برمی انگیخت می‌گفت: خدا و رسولش راست گفته‌اند. پس معلوم شد اهل عراق بر او دروغ بسته‌اند و در سخن وی چیزی افزوده‌اند! ***


المستدرك على الصحيحين للحاكم، ج2، ص165، ح2657؛
مسند أبي يعلى، ج1، ص367

پی‌نوشت:

*ظاهرا یکی از اعتراضات خوارج این بود که چرا در معاهده‌ای که برای توقف جنگ امضا کردید اسم شما به عنوان علی بن ابی‌طالب ثبت شد؛ در حالی که تو امیرالمومنین و خلیفه رسمی بودی؛ همین بدان معناست که خودت خلافت خودت را به رسمیت نشناختی!

** این تعبیر حضرت اشاره به آیه «وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى‏ سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنين: و اگر از گروهى بيمِ خيانت دارى [پيمانشان را] به سويشان بينداز [تا طرفين‏] به طور يكسان [بدانند كه پيمان گسسته است‏]، زيرا خدا خائنان را دوست نمى‏دارد.» (انفال/۵۸) است.

*** ظاهرا سخنی که اهل عراق می‌افزودند [که حضرت علی ع به وعده‌ای که رسول الله ص داده بودند اشاره کردند و فرمودند که خدا و رسولش راست می‌گویند] فقط سخن اهل عراق نبود بلکه واقعیتی بود که عایشه در اینجا قصد کتمان آن را داشت، چنانکه در نقل‌های قبلی در معتبرترین منابع اهل سنت اشاره شد که حضرت علی ع کشته شدن ذوالثدیة را تاییدی بر حدیثی که از رسول الله ص روایت شده بود معرفی کرد؛ مطلبی که خود عایشه در جاهای دیگر برای اشخاص دیگر ذکر و بدان اعتراف کرده بود؛ که در موارد قبل نمونه‌ای از همین بیان عایشه گذشت.

@yekAaye
سند و متن روایت فوق:
https://eitaa.com/yekaye/9707
78 viewsedited  10:36
باز کردن / نظر دهید