در زمستان سردِ چشمانت، با چه انگیزهای قلم بزنم؟ چاییات را پ | یک فنجان شعر ناب
در زمستان سردِ چشمانت، با چه انگیزهای قلم بزنم؟
چاییات را پر از شکر کردم، تا برایت دوباره هم بزنم
در دلم حسّ محنتانگیزیست، بعدِ تو قهر کردهام با شهر
بعد تو با غمت چرا هر شب «یوسفآباد» را قدم بزنم؟
شیشهی عطر خالیات اینجاست، مثلِ رویای تو در آغوشم
قول دادم که بیحضورِ خودت، به تنم عطر سرد کم بزنم!
قول دادم به خود که بعد از تو، نیمهشبها بدون ترسیدن
خاطرت را بدزدم و پر گاز، سمتِ بیراههی «فشم» بزنم!
فصل فصل نوشتنم سوگ و؛ُ حسّ و حالم شبیه عاشوراست
باید امشب بهجای هیئتها ؛در تهِ کوچهها حرم بزنم
باید امشب عمیق گریه کنم، تا عزادار قابلی باشم
باید امشب بدون رؤیایت، تشنه بر سینه و سرم بزنم
قول دادم که بعدِ تو یک عمر، وارث کل غُصهها باشم
قطره قطره درون خود بچکم ؛روی لب مُهرِ درد وُ غم بزنم...
- صنم نافع -
@yekfenjanshearnaab