تق تق تق -بفرمایید دیان:حالت خوبه؟ -گمون نمیکنم دیان:به خاطر اون دختر اینجوری شدی! -میشناسیش دیان:اره امروز با اون قرار داشتم -قرار چی؟ دیان:فیلمنامه فیلم جدیدم رو اون نوشته؛رفته بودم ازش فیلمنامه رو بگیرم -که اینطور دیان:تو چی؟تو از کجا میشناسیش -دوست دخترم بوده دیان:معلومه خیلی هم بهش علاقه مندی -اره دوستش دارم دیان:پس چرا نمیری پیشش -نمیتونم؛با این شرایط نمیشه دیان:مگه شرایطت چشه؟ -چش نیست از وقتی این بلا سرم اومده غیر قابل پیش بینی شدم به نظرت اگه یه آدم عادی کنار یه خون آشام باشه در امانه؟؟یادت نیست مین سو چه بلایی سر من آورد دیان:ولی تو مثل مین سو نیستی تو با بقیه فرق داری اینو خودتم میدونی -هرچقدرم هم که فرق داشته باشم بازم یه خون آشامم؛تفاوت من چیزی رو عوض نمیکنه دیان:من دارم روی گونه ی تو تحقیق میکنم به نتیجه هم نزدیکم چند تا آزمایش روی تو میتونه من و به جواب برسونه -برام مهم نیست گونه ام هر چی هم که باشه تغییری توی زندگیم ایجاد نمیکنه دیان:ولی ممکنه ایجاد بکنه -منظورت چیه؟ دیان:بزار وقتی که مطمئن شدم بهت میگم
