Get Mystery Box with random crypto!

سو هیون نمی‌تونستم باور کنم یه خوابه خیلی واقعی بود ذهنم رو خ | Yoo Seung Ho

سو هیون
نمی‌تونستم باور کنم یه خوابه خیلی واقعی بود ذهنم رو خیلی درگیر کرده بود
برادرم همش سعی میکرد من و از فکر سئونگ هو بیاره بیرون
همش از شروع یه زندگی تازه می‌گفت و از باشخصیت بودن دیان تعریف میکرد
میدونستم منظورش دقیقا چیه ولی اصلا دلم نمی‌خواست به دیان فکر کنم حسی نسبت بهش نداشتم ولی تعریف های برادرم باعث میشد بیشتر ازش بدم بیاد تا اینکه بهش علاقه مند بشم
نمی‌تونستم به جز سئونگ هو به کس دیگه فکر کنم.دلم براش تنگ شده بود و نگرانش بودم نمی‌دونستم کجاست و داره چیکار می‌کنه نمی‌دونستم چه اتفاقی براش افتاده که دیگه رفته و سراغم نمیاد
هر شب رو با این افکار میگذروندم.دیگه کلافه شده بودم شاید حق با برادرم بود شاید باید فراموشش میکردم
دیان
یو سئونگ هو من رو خیلی کنجکاو میکرد کاراش، رفتارهای عجیبش، تفاوت هاش با بقیه، همه ی اینها در رابطه با اون خیلی عجیب بود از همون اول که پا گذاشته بود به زندگی من شروع کردم راجع بهش تحقیق کردن و به نتایج خوبی هم رسیده بودم ولی هنوز راجع بهشون مطمئن نبودم نیاز بود تو تست های مختلف و توی موقعیت های متفاوت بسنجمش تا به نتیجه قطعی برسم.باید هرچه زود تر تست هارو شروع میکردم چون وقت زیادی هم نداشتیم پرفسور و پدر مین سو هردو دنبال ما می‌گشتن .پرفسور ادوار برای منفعت خودش و قدرتی که میتونست بدست بیاره و پدر مین سو برای نجات بشریت از شر خطر ما
اگه حدسیاتم راجع به سئونگ هو درست می‌بود اون هم میتونست هم نجات بخش باشه هم خطرناک برای همینم باید زودتر تستش میکردم قبل از اینکه پرفسور مارو پیدا کنه، اگه دست اون به سئونگ هو برسه شرایط برای همه خیلی خطرناک میشه
امروز میخواستم شروع به انجام تست کنم برای همینم سو هیون رو به خونه ام دعوت کردم که مثلاً راجع به فیلمنامه باهاش صحبت کنم
سئونگ هو دلش نمی‌خواست سو‌ هیون اون رو پیدا کنه اگه میفهمید که من با اینکه این قضیه رو میدونم اما سو هیون رو به خونه دعوت کردم قطعا عصبانی میشد اینطوری میتونستم واکنشش رو هنگام عصبانیت بسنجم و نتیجه قطعی رو بفهمم
سو هیون
دیان صبح زنگ زد و بهم گفت که دلش میخواد برای مهمونی عصر من رو ببینه گفت دلیلش برای ملاقات مجددمون ایراد هایی که تو فیلمنامه وجود داره یه لباس ساده مشکی پوشیدم و راه افتادم سمت آدرسی که داشتم

Part31

فصل دوم

#رمان_آوارگی

@yooxyoo