2021-08-13 18:04:47
با اون پسر که نمیدونم اسمش چیه وارد یه خونه ویلایی شدیم چند تا سگ جلو در نشسته بودن ولی به محض دیدن ما شروع کردن به پارس کردن و فرار کردن. رفتیم داخل خونه و روی کاناپه نشستم. اون پسره برام یه پتو آورد و پیچید دورم. درد بدنم بهتر شده بود و دیگه حسش نمیکردم
من:چه بلایی سرم اومده؟؟
-
من:تا الان بدنم وحشتناک درد میکرد اما الان آروم شدم
-
من:میشه برام توضیح بدی چی شده؟
-چرا از من میپرسی
من:چون فکر میکنم تو جواب سوالام رو میدونی
-از کجا میدونی؟
من:خودت تو ماشین گفتی بریم یه جای مناسب که برام توضیح بدی چی شده
-من نمیدونم تو از چه نوعی هستی
من:چی؟؟!!
-به خودت تو آینه نگاه کن
سرم رو برگردوندم سمت اینه اما اینبار با دو تا چشم سبز مواجه شدم انگار تو چشمام لامپ روشن کرده بودن
من:من چرا اینجوری شدم!!!
-راستش از وقتی که خودمم اینجوری شدم شروع کردم راجع به موجوداتی که مثل منن تحقیق کردم که بتونم راحت تر زندگی کنم ولی تو از نوع خیلی متفاوت و نادری
من:منظورت چیه؟مثل خودت؟؟؟؟مگه تو چی هستی؟؟
-وقتی اون دختره اومد تو خونه چه اتفاقی برات افتاد؟چجوری شده بود؟
من:خیلی ترسناک بود خیلی هم سریع و قوی شده بود
-چرا اونجوری شد
من:چجوری؟؟
-چرا بخار شد
من:بخار شد؟؟
-ببخشید،منظورم اینکه چی شد که بیهوش شدی؟
من:فکر کنم گازم گرفت
-بعد از اینکه گازت گرفت بیهوش شدی؟؟
من:راستش مسخرس اما خودم اینطور فکر میکنم
-داشتم میومدم خونه که اون دخترو تو خیابون دیدم به جز تو یه نفر دیگه رو هم گاز گرفت.من جلوش رو نگرفتم چون میدونم طبیعیه اما وقتی بعد از گاز گرفتن تو بخار شد متوجه شدم تو خطرناک تری
من:میشه برام واضح توضیح بدی
-اون خوناشام شده بود
Part28
فصل دوم
#رمان_آوارگی
#ادمین_هانیه
@yooxyoo
214 viewsF@tim@, 15:04