آدرس کانال:
دسته بندی ها:
دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین:
1.52K
توضیحات از کانال
اینستاگرام :
instagram.com/z.amirmasoud
ارتباط :
@AlzhimerAds
Ratings & Reviews
Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.
5 stars
0
4 stars
1
3 stars
0
2 stars
0
1 stars
1
آخرین پیام ها
2021-12-30 10:00:11
در مغز ما انسانها نظام پیچیدهای به نام «سیستم آیینهای» وجود دارد که به ما این امکان را میدهد تا وقتی در برخورد با یک فرد دیگر قرار میگیریم، او را درک کنیم و به نوعی خودمان را جای او بگذاریم تا بفهمیم که در شرایط مشابه، چه بر سر ما خواهد آمد. مهمترین کاربرد این سیستم، شکلدهی به «اعتماد» است! وقتی ما در شبیهترین حالت ممکن با مخاطب خود به سر میبریم، به او اعتماد میکنیم که یعنی درواقع به خودمان اعتماد کردهایم.
اما به مرور زمان و با کاهش ارتباطات فردی و افزایش مراودات اینترنتی، این سیستم مغزی نمیتواند به اعتمادسازی خود ادامه دهد؛ بنابراین با هرکسی که در دنیای مجازی مواجه میشود، او را به نوعی «دشمن» خود میپندارد! شاید به همین دلیل است که به تازگی مد شده که در استوریهای اینستاگرام میبینیم که یکی درمیان مینویسند: انسانها خطرناکاند و به آنها اعتماد نکنید!»
بهتر است به جای ساکت کردن فرزند خود با یک گوشی و تبلت، به جای لایو گرفتن از اعمال مسخره و دابسمشهای سطحپایین، به جای عکس گرفتن از خوراکیجات و رستورانگردی و به جای چتهای تلگرامی، با دوستان خود قرار ملاقات بگذارید، کتاب بخوانید، فیلمهای بهدردبخور ببینید، شهربازی بروید و در پویشهای اجتماعی شرکت کنید...
#امیرمسعود_ضرابی | دکترای روانشناسی
@janotandepartment
1.8K views07:00
2021-12-30 01:19:05
خیلیها دروغ میگویند و از چشم میافتند، خیلیها پشتسرت حرف میزنند و از چشم تو میافتند، خیلیها به اینخاطر دلت را میزنند که فلان اخلاق ناپسند را پیدا میکنند؛ خیلیهای دیگر صرفا به این خاطر که با شخص دیگری دوست شدهاند از چشم تو میافتند و خلاصه هرکس به طریقی از چشم دیگری میافتد...
اصلا هم مهم نیست به چه طریقی یا با چه روشی از چشم میافتیم یا دیگران از چشممان میافتند؛ واقعا میگویم، اصلا اهمیتی ندارد. اصلا در این برههی زمانی که فلان بلاگری چون آداب عروسی رفتن و جزئیاتش را ترویج میدهد و میشود آوانگارد فرهنگ و این مردم هم کف و شوت میزنند برایش؛ دیگر هیچچیزی اهمیت ندارد. اما خب به هرحال من هم دوست دارم به این لیست بلندبالای «از چشم افتادن» یک مورد دیگر اضافه کنم و آن مسئلهی «دفاع» است...
من به شخصه اینطور هستم که اگر کسی را ببینم که در برخورد با مسائل جزئی و اتفاقا تاثیرگذار، چشمش را روی واقعیت میبندد و یا بهخاطر منافع شخصی و یا حتی بزدلی خودش، سکوت میکند؛ از چشمم میافتد؛ واقعا هم فرقی ندارد در چه ابعادی باشد یا آنشخص چه جایگاهی در ذهنم داشته باشد؛ میخواهد پدر و مادر باشد، میخواهد رفیق باشد، میخواهد همکار باشد و یا غیره. آنقدر هم رگ گردن ندارم که بگویم هرکسی که اینطور بود، جمع کند و از دایرهی روابط من خارج شود! بلکه برعکس. خودم جمع میکنم و از آنشخص یا آن اشخاص، فاصله میگیرم...
البته من فاصله نمیگیرم که بگویم آنها برایم اهمیتی ندارند؛ بلکه فاصله میگیرم و از دور نگاهشان میکنم. خوب زیرنظرشان میگیرم و میگذارم که همهچیز به مرور زمان فراموششان شود؛ آنوقت دوباره کمکم وارد میشوم و قطرهقطره حذفشان میکنم. اینکار نه انتقام است، نه خشم است، نه بازیست؛ بلکه ایفای نقش «حافظه» است! اینکه یادم نرود باید از چهچیزها و یا چه اشخاصی در زندگیام عبرت بگیرم. برای همین است که میگویم: کسی که زخمهای زیادی در زندگیاش برمیدارد، احتمالا حافظهی قویتری هم دارد...
#امیرمسعود_ضرابی
Channel | @Zaadism
1.7K viewsedited 22:19
2021-12-28 10:40:27
وقتی یک مجرم در دادگاه برای دفاع از خودش حاضر میشود، ابتدا مقدمهای از صحنهی جرم را تعریف میکند؛ وقتی یک زن میخواهد برای شغل مدلینگ در آتلیه انتخاب میشود، ابتدا لوازم آرایش مناسبی تهیه میکند؛ وقتی یک معمار میخواهد ساختمانی را طراحی کند، ابتدا یک ماکت از کار خود را ارائه میدهد. طبیعی هم هست که همینطور باشد! چون هرچیزی در این عالم، مقدمه و سپس مؤخرهای دارد. وقتی به هر دلیلی در ارتباط با فردی قرار میگیرید، بهتر است به او فرصت دهید که مقدمهی خود را بیان کند؛ ممکن است این مقدمه برای یک نفر، یک ساعت باشد، برای فردی دیگر، یک ماه. اما وقتی بیاصول و بیمقدمه میخواهید خود را شالاپی وسط اقیانوس زندگی کسی بیندازید، بدیهی هم هست که او را خوب نشناسید و در موردش پیشداوریهای اشتباه بکنید...
هر شخص، انعکاسی از خودش را به شما نشان میدهد و نه خودش را و این یعنی شما با مثالهایی از شخصیت و رفتارهای او مواجه هستید و نه خود او! مثلا وقتی شما متنهای من را میخوانید، یا صحبتهایم را میشنوید، فقط با تصویری موازی از شخصیت من روبهرو میشوید که ممکن است این تصویر، خشن، افسرده، اضطرابی، بدخلق و نامتوازن باشد و تا اینجایش مشکلی ندارد، اما زمانی این نگاه، تبدیل به آفتِ ارتباطی میشود که بخواهید من را بر مبنای همین تصاویر، قضاوت کنید...
شاید کسی از خودش دلخور است که از خانهاش بیرون نمیآید؛ شاید کسی دوستتان دارد که قاطعانه با شما حرف میزند و چربزبانی نمیکند؛ شاید کسی حرفهایش را میخورد که زیاد از حد سکوت میکند؛ شاید کسی درد جسمانی بزرگی را تحمل میکند که همیشه اخم به چهرهاش دارد؛ شاید کسی خیلی تنهاست که خیلی سیگار میکشد؛ شاید کسی درونش حفرهای بزرگ دارد که خیلی غذا میخورد؛ شاید کسی میخواهد شما را بغل بگیرد و نمیتواند، که از نگاه کردن در چشمهایتان شرم دارد؛ شاید کسی گذشتهی خودش را در شما میبیند که از شما بیزار است، شاید کسی والدینی سرزنشگر داشته که زبانش اینگونه میگزد؛ شاید خیلی چیزهای دیگر...
#اميرمسعود_ضرابی | دکترای روانشناسی
@janotandepartment
1.4K views07:40
2021-12-26 10:22:18
خیلی وقتها قرار نیست که به چراغ سبز برسی؛ و به همان اندازه هم قرار نیست به چراق قرمز برسی و اخمهایت را توی هم بکشی؛ گاهی وقتها یکجایی وسط این دو - یعنی چراغ زرد - متوقف میشوی. بعضیها وقتی چراغ زرد را میبینند، پای خود را میگذارند روی گاز و به خیال اینکه چراغ قرمز را از سر گذراندهاند، سرِ تقاطع بعدی به ماتحت ماشینِ جلویی میکوبند و همهی آن بچهزرنگبازیها و لاییهای سوسکی، زیر سوال میرود و ادامهی ماجرا. عدهای هم وقتی چراغ زرد را میبینند، با کلافگی میگویند: ای بابا، بازم این حرومزاده زرد شد! بعد یکدستی روی فرمان ماشین میافتند و خیلی مکزیکی، گوشی موبایلشان را چک میکنند تا این ننهمرده سبز بشود! بعضیها هم به چراغ زرد شرطی شدهاند و همین که این رنگ را میبینند چنان دست خود را روی بوق میگذارند و کلهی نامبارکشان را بیرون میآورند و فریادزنان - طوری که انگار بقیه مقصرند که ایشان اضافهوزن دارند - میگویند: یابو مگه نمیبینی هنوز زرده؛ که انگار حالا قرار است کدام گوری تشریف ببرند! خلاصه که جانِ نیمبندم برایتان بگوید که هیچکسی قرار نیست با چراغ زرد، مثل آدم برخورد کند، چرا؟ چون ما حد وسط را یاد نگرفتهایم عزیزان دلم! چون ما اصلا قرار نیست بفهمیم که میانهروی یعنی چه! البته بعضی جاها خوب بلدیم که میانِ مار را دندان بگیریم که اصطلاحا نه سیخ سوخته باشد نه کباب؛ ولیکن آنچه که بر هیچکدام از ما پوشیده نیست، همین چراغ زرد ننه مرده است که توی همهی خیابانها دارد یادمان میاندازد که حد وسط کجاست ولی ما هم باز به بوقزدن و گاز دادنمان مشغولیم...
#امیرمسعود_ضرابی | دکترای روانشناسی
@janotandepartment
1.3K views07:22
2021-12-24 23:10:47
من هنوز جوانم. هنوز آن قدر توان دارم که از نو شروع کنم. ولی چه چیز را باید از نو شروع کنم؟
@janotandepartment
1.2K views20:10
2021-12-23 22:25:51
| انیمیشن کوتاه عافیت باشه |
این انیمیشن خلاقانه ترکیبی از دنیای مجازی و حقیقی است.
@janotandepartment
1.2K views19:25
2021-12-23 12:05:01
من بارها برای رفقایم و یا شاگردانم این مثال را میزنم و میگویم: هر چیزی سنی دارد؛ یک کودک هشت ساله ممکن است با یک توپ خوشحال شود، اما همان کودک وقتی دوازده ساله میشود دیگر با بهترین توپ هم احساس خوشحالی نمیکند و دلش دوچرخه میخواهد؛ همانطور که اگر پانزده ساله شود، دوچرخه هم راضیاش نمیکند و موبایل میخواهد. در زندگی برای همهی ما فرصتهایی هست که اگر «بهوقتش» به آنها پاسخ داده نشود، کور میمانند و حفرهای در دل ما ایجاد میکنند. هرچقدر این جای خالیها بیشتر میشوند، آدم نا امیدتر میشود و سعی میکند که دیگر دلش چیزی نخواهد. وقتی خودم را با خودم مقایسه میکنم که چطور از یک نوجوانِ شر و شور و خوشخنده به فردی که صرفا در آستانهی سیسالگیاش رسیده و اکثر روزهایش کرخت و نامیزان است؛ به همان حفرههایی میرسم که حالا به اندازهی سیاهچالهای عریض و طویل، درون من جا خوش کردهاند. شاید دیگر روزی نرسد که عاشق بشوم، که موسیقیهای انرژیک گوش بدهم، که دلم هیجان بیشتری بخواهد، که با اشتیاق به سینما بروم، که بازیهای کامپیوتری کنم، که با اطرافیانم ورقبازی کنم و یا حتی توی خیابانها زیر باران بدوم؛ شاید با یک آهنگ آرام دلم خوش بشود و دیگر از زندگی چیزی نخواهم، ولی احساس میکنم باید اتفاقی آنقدر بزرگ در زندگیام بیفتد که چالهچولههای دلم را طوری پر بکند که بفهمم من هم «آدم» بودم...
#امیرمسعود_ضرابی | دکترای روانشناسی
@janotandepartment
1.2K views09:05
2021-12-21 19:21:06
دکتر قربانی در کتاب «سبکها و مهارتهای ارتباطی» میگوید: کودک در رفتارش صداقت دارد و صداقت؛ هستهاش صراحت است. به زبان ساده یعنی وقتی که کاری را در دلبخواهترین حالت ممکن انجام میدهی یعنی صداقت داری؛ مثلا شبیه وقتی که من با کت و شلوار و دیسیپلینِ خاصی با شاگردهایم شوخی میکنم تا فقط یک طعمِ دورهمی را چشیده باشم یا مثالهای دیگری از این قبیل. درست در همین لحظات است که من بدون توجه به ظاهر و موقعیتِ اجتماعیام، تلاش میکنم که «خودم» باشم و این صادقانهترین حالت من است. اما اتفاقی که میافتد این است که دیگران مرا به رفتار «کودکانه» یا «بچگانه» متهم میکنند! انگار که گویی کودک بودن خلاف عرف است یا خدایی نکرده انگار خودشان، بزرگسال و بالغ زاییده شدهاند! من به شخصه دوست دارم یکچیز دیگر را هم به این کتاب اضافه کنم و آن این است که برای بالغ بودن؛ ابتدا بایستی لذتی را خلق کرد که بشود درونش غرق شد و این یعنی میبایست کاری را انجام داد که به طور معمول، کودکان انجام میدهند؛ یعنی با صراحت و در عین صداقت، کاری را انجام دادن و از آن لذت بردن. برای کودک بودن یا کودک شدن؛ لازم نیست نیشی تا بناگوش باز داشته باشیم، یا لباسهای پارهپوره بپوشیم و یا توی خیابان عنتربازی در بیاوریم! میشود با یک دست کتوشلوار اتو کشیده هم کودک بود به شرطی که فقط نخواهیم لذتمان را جلوی دوربین یا چشم بقیه بروز دهیم...
#امیرمسعود_ضرابی | دکترای روانشناسی
@janotandepartment
1.3K views16:21
2021-11-28 14:49:55
اگر اعتماد به نفس پیدا نکنی؛ همیشه یه راهی برای پیروز نشدن پیدا میکنی...
Channel | @Zaadism
2.0K views11:49
2021-11-14 16:35:10
اگر توییتر دارین بیاین همو پیدا کنیم:
twitter.com/zaadism
2.1K views13:35