. بیست دقیقه منتظر شدم تا تاکسی بیاید. سوار که شدم راننده گفت: | زنان در کنار زنان
. بیست دقیقه منتظر شدم تا تاکسی بیاید. سوار که شدم راننده گفت: شلوغه دیگه، «آقایون دارن برمیگردن خونه و خانمها هم میرن به شغل دومشون برسند.» خواستم چیزی نگویم اما سر این مبحث فمینیستی را باز کردم و همه را به دردسر انداختم، دردسری که جامعهی مردسالاری توان شنیدن و تحملش را ندارد. گفتم: کی گفته زنها شغلشون باید خانهداری باشه؟ اینکه زن و مرد هر دو از سر کار برمیگردند باز این وظیفهی زنه؟ راننده تاکسی گفت: این خانمیِ زنان رو میرسونه که غذا بپزه. گفتم: میتونه معرفت مردهارو هم برسونه که بیان توی کارای خونه همکاری کنن. زن رو با کُلفَت یکی گرفتین. گفت: این چه حرفیه. پس چیکار کنن؟ غذای بیرون بگیرن بخورن؟ زن باید بپزه دیگه. بعد زن کناریام در دفاع از او برآمد و گفت: آره والله غذای بیرون چیه، معلوم نیست توش چی میریزن. من خودم خونه که میرم تا شب سرگرم پختن غذام. این بخش از این داستان واقعی، همان داستان «زنان علیه زنان» است، تا وقتی عدهای بخواهند به شوهر و بچههایشان بیست و چهار ساعته چه در داخل خانه و چه در خارج از خانه سرویس بدهند و نقش مادر یا همسر خدمتگزار را بازی کنند، همین آش و همین کاسه است. تا وقتی هم پسران و مردان این سرزمین از نوزادی تا پایان عمر از زنان انواع خدمات دریافت میکنند و آن را یک وظیفهی همیشگی و اجباری از سوی آنان میدانند، این انتظار بیجا سر جای خودش باقی میماند. البته که آشپزی را دوست دارم و به موقعش اگر لازم باشد غذا میپزم و زنانی را که با دل و جان خانهیشان را مرتب نگه میدارند و به بچهها و همسرشان رسیدگی میکنند درک میکنم و برایشان احترام قائل هستم. این یادداشت را در مورد انتظارها و توقعاتی مینویسم که باعث میشود یک زن همزمان به یک کارگر خانگی و کارمند بیرون از خانه تبدیل شود و از طرفی دیگر مرد خانواده همین که کار میکند و پول درمیآورد و شب به خانه میآید و پاهایش را دراز میکند و منتظر غذا و چای و ماساژ از طرف زنش است، خودش کلی ثواب دارد. شاید بگویید تو سرد و گرم زندگی را هنوز نچشیدهای که صدایت از جای گرم بلند میشود و خیلیها همینطور فکر میکردند اما در عمل مثل بقیهی زنها رفتار میکنند. به نظر من تفکر هر کسی زندگیاش را میسازد و بستگی دارد هر کس چه چیزهایی واقعا برایش اهمیت دارد و روی آنها پافشاری میکند. خیلیها به خاطر ترس از مورد قبول واقع نشدن، به هر کاری تن میدهند و تصمیمهای قبلیشان محو میشود. و برای آنکه یک وقت راه مادرانشان را نصفه و نیمه رها نکنند، از سوی همسر و خانوادهی همسر طرد نشوند و انتظارات همسرشان که باید همانند مادر رفتار کنند را برآورده کنند، به حجم بالای خدمترسانی مادامالعمر تن میدهند. خلاصه پیشنهاد میکنم این مبحث را در انواع خانوادهها اعم از سنتی و مدرن مطرح کنید و واکنش زنان و مردان را ببینید! میخواهم بگویم به قدری اطرافیان جبهه میگیرند که گویی کفر میگویید. میدانید چرا؟ چون وقتی پای منفعت در میان است و حرف از نابه جا بودن آن به میان میآید، مسأله حل نشده باقی و کنار گذاشته باقی میماند. با این حرفها منفعت مردان یعنی خدمترسانی به مدت سالیان دراز از سوی زنان به خطر میافتد و طبیعی است که در مقابلش جبهه بگیرند.