سلام مهربانو جون وقت شما و بقیه اعضای کانال بخیر بابام واسه ی | سوتی های زنونه
سلام مهربانو جون وقت شما و بقیه اعضای کانال بخیر بابام واسه یه کارخونه مواد اولیه میفرستاد، و مدیر اون کارخونه همیشه با بابام در ارتباط کاری بود، یه روز صبح زود زنگ میزنه به گوشی بابام که بابام طبقه بالا خواب بود و گوشیش سایلنت...این آقا زنگ زد خونمون(قبلا هم با این آقا تلفنی صحبت کرده بودم، خیلی خوش صدا بود ، ۲۲ سالم بود اون اقا ۴۳ اینا،همیشه هم به من میگفت خانم کوچولو ) خلاصه گوشی خونه زنگ میخورد هیشکی هم از اتاقش بیرون نمی اومد که جواب بده،من رفتم جواب دادم تا صدای اون آقارو شنیدم شروع کردم با ناز حرف زدن و کشدار کردن حرفام از خانمکوچولو گفتنش جو گیر شده بودم
یهو یه چیزی پرت شد تو صورتم دیدم همه از اتاق هاشون اومدن بیرون و به سمتم بالشت و همه چی پرتاب میکردن که خجالت بکش لوس جلف بی حیااا.... چرا لوس حرف میزنی تازه داداشم میگفت بزار بابا بیدار بشه بهش میگم، منم سریع قط کردم و دیگه درس عبرت شد با مردای غریبه لوس حرف نزنم وفا دختر کورد