سلام مهربانو جان ودوستان عزیز من چند ساله عضو ڪانالم وفقط خوان | سوتی های زنونه
سلام مهربانو جان ودوستان عزیز من چند ساله عضو ڪانالم وفقط خواننده بودم حالا میخوام براتون نمیدونم خاطره میشه یا سوتیه بگم من سال ۶۳ ازدواج ڪردم با یڪ فرد بسیار مذهبی شب عروسیمون همسرجان اومد بهم گفت خیلی مواظب حجابت باش من دوستان زیادی دعوت ڪردم ڪه همه مذهبین گفتم چشم البته حیاط خونه پدر شوهر خیلی بزرگ بود ویڪ اتاق هم به ما داده بودن اونجا زندگی ڪنیم آخر شب ڪه مهمونا رفتن وما رفتیم اتاق ببخشید خیلی دستشویی داشتم گفتم من برم دستشویی اونم توی حیاط چادرمو سرم ڪردم رفتم حیاط خیلی قشنگ چادرمو در آوردم وانداختم سر طناب رفتم دستشویی وقتی اومدم بیرون چشمتون روز بد نبینه برگشتم چادرمو بردارم دیدم چند تا دوستهای شوهرم توی حیاط نشستن دور هم با برادر شوهر جان و همه زوم روی من ومنم بی حجاب یڪ جیغ ڪشیدم وفرار ڪردم توی اتاق همسرجان گفت چی شده از ترسم گفتم هیچی گربه پرید جلوم هیچی دیگه من خیلی قشنگ اون شب حجابم رو جلوی دوستاش حفظ ڪردم ولی خدایی هیچ ڪدوم ازاونا به همسری چیزی نگفتن والا همون موقع طلاقم میدادبرای شادی روح همسرم یڪ صلوات بفرستید چون ۴ ماه بعد از عروسی من باردار هم بودم از این دنیا پر ڪشید
