سلام یه بارم ابجیم حامله بود برازایمانش تازه بخش نامه اومده بود که سزارین نکن خلاصه این اجی بیچاره ماهم توبیمارستان سه روز وسه شب هرکارمیکردن بچه نمیومد شوهرش اومد دادوبیدادبازم هیچکی نگفت خرت به چند خلاصه سه روز هی سوزن فشارکدرد دیگه شب اخری مامانم زنگ زد بهم گفت بیا یه کاری بکن این که زایمان نکرد ابس دردم کشیده بیچاره داره میمیره دوراجون مام رفتیم بیمارستان وهرچی رفتیم دم دراتاق زایمان نمیزاشتن من اومدم یه نیم ساعت قران خوندم دوباره رفتم دیدم یه زنی شکل خواهری اماخیلی زشتردماغ بزرگ لبای کلفت چشای تنگ گفتم بزارازین بپرسم شاید اجیماصداکرددیدم زنه اومد طرفم گفت اجی مردم چشام چهارتاشد خواهرخودم بود گفتم په این چه شکلیه خدایی اجیم خیلی خوشگل وخوش تراشه اونم گفت چکارکنم نمیزام گفتم بروشکلتاببین درجامیزایی خلاصه هی میخندید رفت بعد نیم ساعت بعد بعداز سه روززایید خداراشکرتاصبح بادشم دراومد شد همون اجی خوشمل خودم #سوتی_های_زنونه https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید 110 views05:22
