اتاق انتظار مطب پزشک زنان شاید غمگینترین جای دنیا باشد. زنها | محافظ کانال زن امروزی
اتاق انتظار مطب پزشک زنان شاید غمگینترین جای دنیا باشد. زنها تنگ هم نشستهاند و میدانند آنسوی در بسته، ابزارهای معاینه، قوطیهای کوچک و کدر نمونهبرداری و حقیقتی گمنام و مهجور درباره زن بودن در انتظارشان است. دختر جوان میگوید پزشک سابق بهش گفته راهش این است که ازدواج کنی. با چهرهای پر از بغض و استیصال میگوید مگه دست خودمه؟ و ما میدانیم حرف پزشک سابق چه درست باشد چه غلط، منظور او واقعاً ازدواج نیست. روند درمان زن کناری را، حتی در بدترین کابوسهایمان ندیدهایم و حالا که دوباره درمانش بیاثر شده میگوید کاش اصلاً رحم رو دربیاره، میخوام چه کار؟ دیدن زن بارداری که در میان بقیه زنها لبخند کمرنگی روی لب دارد، حتی غمانگیزترست و فکر کردن به گوشهای از آيندهی جنین نیامده، آدم را مضطرب میکند. زنها را تماشا میکنم و فکر میکنم این دردها را دستکم در کتابهای پزشکی نوشتهاند. برای هر کدام حداقل یکی دو پاراگراف شرح و توضیح وجود دارد؛ اما چه کسی از دردهای بیاعتباری خبر دارد که در گوشهی اتاق انتظار پرسه میزنند و در تمام زندگی همراهماناند؟ آنها که برای بدنهایمان تصمیم میگیرند، ممنوع میکنند و روی چیزهایی خط میکشند که متعلق به ماست، از این دردها باخبرند؟ کمتر پیش میآید که کسی بخواهد به دردهای ما فکر کند جز خودمان. ما که باید فداکار، مطیع و سازگار باشیم. از دردهای پنهان و پیدایمان حرف نزنیم و بگذاریم سکوت مشمئز کنندهی این قالبهای تنگ و تکراری جوهر وجودمان را بجوند.