Get Mystery Box with random crypto!

زنهای زیادی در من زندگی می کنند. اقدس خانم چادری است و سر وقت | محافظ کانال زن امروزی

زنهای زیادی در من زندگی می کنند.
اقدس خانم چادری است و سر وقت نمازش را می خواند.
لباس های گشاد به تن می کند و رویش را از غریبه ها می پوشاند.

بقیه زنها مسخره اش می کنند، می گویند فکرش بسته است.
من لبم را گاز می گیرم که:« چکارش دارید کاری به کارش نداشته باشید.»

اقدس خانم کوتاه نمی آید، بحث می کند و با دلایل خودش قصد راهنمایی دارد، می خواهد بقیه زنهای وجودم را به راه راست هدایت کند.

فتانه خانم ناخن هایش را سوهان می کشد و به سر انگشتانش فوت می کند، می گوید:« به تو چه! مگر ما را با تو توی یک قبر می گذارند؟ عیسی به دین خود، موسی به دین خود!...»

اقدس خانم زیر لب استغفراللهی می گوید و دانه های تسبیح را لای انگشتانش می گرداند. من نگاهشان می کنم، خودکار را بین دو انگشتم تکان می دهم.

پروانه خانم ِهمیشه محجوب، سوزن را آرام توی پارچه فرو می کند و می پرسد:« عصبی هستی؟ از صبح ساکتی!...»

مونس خانم هم همیشه ساکت است اما کسی نگران او نمی شود، از صبح می سابد و می شوید و می روبد، لاکلام حرفی نمی زند مگر وقتی از او سوال کنند.

شکوه خانم اما برعکس او صبح تا شب حرف می زند، به قول فتانه خانم فک می زند، گاهی حتی صندلی می گذارد دم در خانه می نشیند و به عابرها نگاه می کند، گاهی به آنها سلام می کند.

شهلا خانم دم توت فرنگی ها را می گیرد و آنها را توی قابلمه می ریزد، از روی کتاب رزا منتظمی به اندازه شکر می پاشد. شراره اما اهل کار خانه نیست، هر روز به خودش می رسد و از خانه بیرون می رود، توی هر آینه ایی خودش را نگاه می کند، توی شیشه ی مغازه حتی.

جمیله خانم توی سرم لزگی می رقصد، زنها دوره اش می کنند و دست می زنند، فتانه خانم می گوید:« تن جمیله استخوان ندارد از بس نرم است، نرم می رقصد...» اقدس خانم را صدا می کند، اقدس خانم از همان دور دست می زند. من به شمعدانی هایم آب می دهم و برایشان آواز می خوانم.

#مریم_سمیع_زادگان


╭━═━⊰✹♡✹⊱━═━╮
        @zaneh_emroozi
╰━═━⊰❀♡❀⊱━═━╯