Get Mystery Box with random crypto!

من یه روزی که خیلی خسته بودم از راهع مدرسه رفتم خونه مادر بزرگ | 🎀سوژه های خانوم خونه😍🤩

من یه روزی که خیلی خسته بودم از راهع مدرسه رفتم خونه مادر بزرگم که نزدیکتر بود نسبت به خونه خودمون

از بلای روزگار پسر عمه ی منم که خیلی رو مخ بود اونجا تشریف داشتن
پسر عمم 19 سال سن دارن

مثل همیشه شروع کرد تیکه بندازه و از اونجایی که من خیلی خسته بودم حوصله جواب دادن تیکه هاشو نداشنم سکوت کردم

شروع کردم با گوشیم ور برم تا حداقل حرفاش رو مخم نره
یهو در اومد بهم گفت زبانت خوبه
منم گفتم آره چطور
گفت l love you یعنی چی؟
من در حالی که سرم تو گوشی بود گفتم دوست دارم
گف چییییی
گفتم خریییی مگه گفتم ک دوست دارم
بعد گفت منم همینطور
در همون لحظه فهمیدم چه سوتی دادم من
از اونجایی که من خیلی بد شانسم مادربزرگم رسید

از اون موقع من هرکاری میکنم پسر عمم میگه همش از علاقه ی زیادت به منه

#سوژه_های_خانوم_خونه
┄┅┄ ❥ ❥ ┄┅┄
••●❥JOiN @zanoone2020