یه روز مادرشوهرم زنگم زده بود برای اینکه منو دعوت کنه برای شام | 🎀سوژه های خانوم خونه😍🤩
یه روز مادرشوهرم زنگم زده بود برای اینکه منو دعوت کنه برای شام و مشخص بود که نمیخواست من دعوتش رو قبول کنم... منم خوشم نیومد و گفتم که سرم شلوغه و نمیتونم بیام... بعدش که مکالمه مون تموم شد گوشیو پرت کردم اونور و بلند بلند شروع کردم به چرت و پرت گفتن پشت سرش:خب نمیخوای من بیام بگو نمیخوام چرا الکی ور ور میکنی و.... تا اینکه چشمم خورد به گوشیم گوشیو قطع نکرده بودم مادرشوهرمم همه ی حرفایی که پشت سرش زده بودم رو شنید... تا یه هفته نمیرفتم خونشون