یه سوتی هم از مادربزرگم میگم بچه که بودم یه روز خواستیم خانواد | 🎀سوژه های خانوم خونه😍🤩
یه سوتی هم از مادربزرگم میگم بچه که بودم یه روز خواستیم خانوادگی بریم سینما مادربزرگمم خونمون بود اونم بردیم وقتی رسیدیم سینما رفتیم که بشینیم صندلیهای سینما که تاشو هست باید تاشو باز کنی بشینی مادربزرگم باز نکرده نشست و جلوی دید بقیه رو گرفته بود داداشم گفت مادربزرگ بشین جلوی دید بقیه رو گرفتی مادربزرگم گفت خوب من که نشستم چیکار کنم خوب قدم بلنده،
دیگه این جوک شده بود و داداشم همیشه سربسر مادربزرگم میزاشت و پیاز داغ ماجرا رو زیاد میکرد میگفت مادربزرگ گفته من خودم قدم بلنده و چهار شونم چیکار کنم جلوی دید بقیه ام