مادرشوهر و پدرشوهرم زمستون و پاییز تهرانن بهار و تابستون شهرستان تابستون امسال رفته بودیم شهرستان ک عمه های شوهرم با دختر پسراشون هم اومدن دوتا حموم دارن یکی تو حیاط یکی تو اتاق خونه من خواسم برم حموم ب خواهرشوهرم گفتم من تو اتاق راحت نیسم برم میرم حموم حیاط خلاصه لباسو حوله برداشتم با خودم بردم چشمتون روز بد نبینه یهو درحمومو باز کردم پسرعمه شوهرم وایستاده بود تو حموم در حال شامپو زدن ینی اون لحظه مرگ شیرین ترین نعمت خدا بود جیغ زدم دویدم زیرزمین درو بستم های های گریه کردم خواهر شوهرم دلداریم میداد ولی تاثیر نداشت بنده خدا پسرعمه شوهرمم هم هول شده اومده از پنجره زیرزمین چی بگه خوبه؟؟؟ میخواس بگه شماهم جای خواهر من گف شماهم جای زن من خلاصه ک من کل سه روزی ک اونجا بودن جلو چشم پسرعمه آفتابی نشدم هنوزم خواهرشوهرم اینا میخندن ب این اتفاق و مخصوصا جمله طلایی پسرعمه #سوژه_های_خانوم_خونه ┄┅┄ ❥ ❥ ┄┅┄ ••●❥JOiN @zanoone2020 816 views13:39
