یه شب خونه پدرشوهرم بودیم و فقط یه اتاق دارن که ما اونجا رو تص | 🎀سوژه های خانوم خونه😍🤩
یه شب خونه پدرشوهرم بودیم و فقط یه اتاق دارن که ما اونجا رو تصرف کردیم بعد نزدیکای صبح آقا هوس نزدیکی کردن و کلی هم خواب آلودم بودیم ولی گفتم باشه و بعد تموم شدن منم لباسامو پوشیدم و شورت شوهرمم دادم دستش که بپوشه و خوابیدم. بعد صبح دیدم یهو در اتاق چنان محکم به هم خورد که از خواب پریدم دیدم که پدرشوهرم بود گویا اومده بود لباسهاشو از تو اتاق ببره و گفته بود بیدار نشن یواش اومده بود تو اتاق و منم اعصابم خورد شد که چرا اینقد بی ملاحظه بود و نگفت ما خوابیم دیدم ای دل غافل شوهرم شورتش تو دستش و رو به بالا لخت خوابیده و تازه اونجاشم راست شده بود دیگه اینقد خجالت کشیدم که نگو شوهرمو بیدار کردم و کلی دعواش کردم و دیگه رومون نشد بریم بیرون و رفتیم خونه بابام تا چند روز ولی الان هروقت یادش میفتیم یه دل سیر میخندیم