یه بار سرکار نشسته بودم یکی از پزشکای بشدت باکلاسمون اومد ازم | 🎀سوژه های خانوم خونه😍🤩
یه بار سرکار نشسته بودم یکی از پزشکای بشدت باکلاسمون اومد ازم خودکار خواست گرفت و رفت،بعدش که دیدم خلوته زنگ زدم دخترخالم بعد با لهجه ای که خودمون اختراع کرده بودیم! مسخره بازی درمیاوردیم بعد ۲۰ دقیقه دیدم دکتر از پشت استیشن پا شد و خودکارو گذاشت سرجاش و بالبخند گفت مرسی بابت خودکار!! اون ۲۰ دقیقه رو نشسته بود داشت پرونده مینوشت و چون پشت استیشن بود من ندیده بودمش
حالا حرفای ما اینا بود:خوار شوورم اومده بود گشنه وا تشنه بچه چیام هی وق میزدن آ دَنا باز برا یه لقمه نونا آب منم خسّه بودم تا ظُر نون میزدم به تنور آ دلم غنج میرف برا دلا قلوه دادن با حجآقا و از این حرفا