Get Mystery Box with random crypto!

منــ❤ـو تـــ❤ـو وعشق

لوگوی کانال تلگرام zeendegiii_nab — منــ❤ـو تـــ❤ـو وعشق م
لوگوی کانال تلگرام zeendegiii_nab — منــ❤ـو تـــ❤ـو وعشق
آدرس کانال: @zeendegiii_nab
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 8.52K

Ratings & Reviews

4.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 303

2022-10-05 09:03:13
ميخاى تو ۳ هفته چربی هاى شکم و پهلوتو، تو خواب بترکونی

با بی رحم ترین چربیسوز دنیا

گناه نکردی که تپل مپلى شدی

بیا ببین چقدر اين روش لاغری بی ضرر و بی دردسر هست، گياهى

https://t.me/joinchat/AAAAAE1RTMCID8tNHw2iyQ

مشاوره رايگان براى ١٠ نفر اول
274 views06:03
باز کردن / نظر دهید
2022-10-05 09:03:13
‌بازگشت معشوق یک روزه با ضمانت کتبی

‌ فروش خونه فقط یک روزه
#کارگشا #بختگشا #جذب‌پول
#باطل‌سحر در۲۴ ساعت تضمینی
‌ارسال سه روزه کاملا محرمانه
‌جهت مشاوره دعاو سفارش سریع ‌
@Telesem11

کانال تلگرامd13
https://t.me/+UT0VMvpxeyHuLhKv

@seyed_ahmadhashemi

+989057936026
274 views06:03
باز کردن / نظر دهید
2022-10-05 09:01:39
­
─┅═ঊঈ ঊঈ═┅─

#سیاست_همسرانه

عصبانی ماندن نسبت به کسی که واقعا عاشقش هستید برای مدت طولانی غیرممکن است !

اگر بیش از 3 روز از کسی عصبانی بودید ، مطمئن باشید که دیگر عاشق او نیستید !


‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
317 views06:01
باز کردن / نظر دهید
2022-10-05 09:00:36
پره فیلم و داستان اموزشی زناشویی

‌ مختص درو داف وحـ...ـشی

https://t.me/+DEVRjQSyjnVmZTlk
           
                 

اینجا فقط و فقط متاهلا 18+

https://t.me/+DEVRjQSyjnVmZTlk

به شدت پیشنهاد میشه بدووو جانمونی

مخصوص گلناریا
272 views06:00
باز کردن / نظر دهید
2022-10-05 09:00:36 کارگشا تضمینی ۲۴ ساعته
بختگشا تضمینی ۲۴ ساعته
جذب پول تضمینی ۲۴ ساعته
باطل سحر تضمینی ۲۴ ساعته
فروش ملک تضمینی ۲۴ ساعته
جذب معشوق تضمینی ۲۴ ساعته
با ضمانت نامه کتبی و مهره مغازه
ارسال ۳ روزه کاملا محرمانه
واسه مشاوره رایگان رو متن آبی بزنید 13R
09229164110
@Geregosha
https://t.me/joinchat/AAAAAD9SEPjztQItR84YFw
142 views06:00
باز کردن / نظر دهید
2022-10-05 08:48:01
ما دوتاییامون به یه دنیا می‌ارزه ♡
337 views05:48
باز کردن / نظر دهید
2022-10-05 08:48:01 #part10

مرصاد، چفیه دامادی سرش رو دور مچ دستش پیچید و آروم به سمتم اومد...

وحشت زده پاهامو توی شکم جمع کردم و به چهره ترسناکش خیره شدم...

_ بگو کی بکارتتو گرفته..بگو کی این این بلا رو سرت آورده دخترعمو، بگو تا بگذرم از خونت.

_ واسه کدوم بی شرفی لنگاتو وا کرده بودی جن**ده؟؟؟؟ واسه کی بی آبرو؟؟؟ می خواستی دامن منم لکه دار کنی؟؟؟ کمر منم بشکنی که شدی زنم؟؟؟ بخدا که مثل سگ می شکمت آیه، مثل سگ می کشمت...

سکوت کردم که پوزخندی زد و توی یه حرکت دمرم کرد و باسنمو بالا داد!

_ از این جا هم بهش دادی جنده؟؟ اینجا هم فتح کرده قبلا؟؟؟

سکوتم اصلا به مذاق مرصاد خوش نیومد  و سیلی محکمی  به باسنم کوبید و غرید: 

_ با توام جنده!!! اینجاتم به باد دادی یا نه؟؟؟

عصبی دوباره سیلی به باسنم کوبید و غرش خش دارش،  بلند تر شد. 

_ گفتم دادی یا نه؟؟؟؟

هق هق هامو خفه کردم تا بیشتر از این آشوبش نکنم و نالیدم:

_ نه...! من فقط... یه... یه بار اشتباه کردم... یه بار  خودمو....

خیمه اشو روی تنم سنگین کرد و زیر گوشم خش زد:

_ پس حداقل یه جاتو من می تونم افتتاح کنم!

حتی حرفش هم ترس به دلم راه می انداخت و سریع نالیدم:

_ نه... مرصاد رحم کن... مرصاد درد....

هنوز جمله ام کامل نشده بود که تا نیمه خودشو بهم کوبوند و جیغ دلخراشم  همه اتاق رو برداشت...

مرصاد آه عمیقی کشید و بی رحمانه شروع کرد به ضربه زدن بهم...

مثل سگ داشتم زیرش درد می کشیدم و پیچ و تاب می خوردم. 

هرچقدر التماس می کردم، ضجه می زدم و گریه می کردم راهی نداشت و کوتاه نمیومد....

این قدر بهم کوبوند و گریه کردم تا بالاخره خودش دلش سوخت و گفت:

_ جر خوردی آیه؟؟ زیر منم به اندازه اون جر خوردی؟؟؟ داری میمیری درسته؟؟؟

https://t.me/joinchat/1Z_xF6COaoI5MzI0
https://t.me/joinchat/1Z_xF6COaoI5MzI0
https://t.me/joinchat/1Z_xF6COaoI5MzI0
https://t.me/joinchat/1Z_xF6COaoI5MzI0

من آیه ام عروسی عرب که کل قبیله منتظر به سر شمشیر کشیدن دستمال خونیش بودن...
و این افتخار می خواست نصیب مرصاد شه؛ مرصاد پسر عموی عاشق پیشه، پسر غیرتی عرب که نمی دونست که بکارتی نیست...
شب اول عروسیمون وقتی خودشو واردم کرد.....
2.4K views05:48
باز کردن / نظر دهید
2022-10-05 08:48:01 #part1
_اوفففف پسر نگاه کن چ کونی میده لعنتی عقب جلوشو یکی کردن..!!
https://t.me/+xjfc3vjEcFs3OGY0
متعجب دست رو دهنم گذاشتم دوست حسین چ حرف بدی زد
حسین انگار حالش یه جوری شده بود
نفس تندی کشید

_کارشون اینه مادر ج. نده ها اوف لعنتی یارو دورش پر ک ص بعد دور ما پر پشمه ریدم ب این شانس

مات زل زدم بهشون حرفای زشتی میزدن
دست دوست حسین رو رون پاش نشست و گفت
_میگم ما که #ک_ص دورمون نیست... بیا از هم استفاده کنیم

و چشمکی حواله حسین کرد
حسین مثل من متعجب شکه به دوستش زل زد و با عجز گفت
_چی میگی کونی نبودیم ک میخوای کونیم کنی مرتیکه

دوستش از ری اکشن حسین منصرف نشد بلکه بیشتر مشتاق شد بجاش دستش رو خشتک حسین نشست و از روی شلوار حسین دستشو بالا و پایین می‌کرد

_بیخیال بابا ش.ق درد گرفتم بیا فقط بمالیم لعنتی

انگاری حسین با دیدن اون فیلم مثبت 18 حسابی داغ کرده بود که بی طاقت ناله ای کرد
_لعنت بهت در بیار لنتی

هردو چیزای از شلوارشو درآوردن شبیه #مار ولی #گوشتی مال همو می‌مالیدن دوست حسین سرشو خم کرد و زبونی به مار حسین زد که صدای آه بلند حسین فضار و پر کرد

کارشون باعث تعجبم شده بود
قدمی ب عقب برداشتم ک در صدای بدی داد با دیدن نگاه دوست حسین عرق سردی رو کمرم نشست
https://t.me/+xjfc3vjEcFs3OGY0
https://t.me/+xjfc3vjEcFs3OGY0
https://t.me/+xjfc3vjEcFs3OGY0
_حسین فکر کنم دیگه نیازی ب مالیدن نداریم ی ک ص جیگر کوچولو گوش وایساده بود
2.3K views05:48
باز کردن / نظر دهید
2022-10-05 08:48:01
تورو من از خدا میخوام
2.3K views05:48
باز کردن / نظر دهید
2022-10-05 08:48:01 #پارت89

- این بدنت... خیلی تو چشممه... نمیتونم ازت بگذرم امیلیا... میخوام باهات سکس داشته باشم!
https://t.me/+rwKwGoJ6yfRmM2Q8
به عقب هولش دادم و گفتم:
- دیوونه شدی؟ برو اون طرف... دست به من نزن.
با اینکه خودمم تحریک شده بودم اما داشتم مقاومت میکردم.
- قول میدم اروم پیش برم... اینطوری که داره پیش میره قطعا تا فردا برف میباره و ما از سرما می‌میریم... اما اگر سکس داشته باشیم و بدنمون داغ بمونه یه شانسی برای زنده موندمون هست!

- من به خاطر سرما تن به سکس با تو نمیدم کریس...
با کوبش لباش روی لبام ساکت شدم و چشمام بسته شد و بدنم شل شد.
وحشیانه مک های محکمی میزد و کم کم دستش داشت پیشروی میکرد...

یکی از دستاش و روی #سینه‌هام گذاشت و فشار ریزی داد که تو دهنش ناله‌ای کردم و همزمان سعی می‌کردم کنارش بزنم.
کمی ازش فاصله گرفتم و نالیدم:
- ولی من دخترم...

- هوم... از امشب دیگه نیستی...
- میترسم... ولم کن.
دستشو از توی لباسم رد کرد و به #بین_پام رسوند.

چشمام و بستم که گفت:
- خیس شدی... خودتم دلت میخواد!
کمی دستشو تکون داد که لب گزیدم و با خجالت چشمام و بستم.

کم کم صدای ناله‌هام بالا رفت و اختیار صدام دست خودم نبود.
نزدیک بود ارضا بشم که دستشو برداشت.

وا رفته نگاهش کردم که منو روی زمین سرد خوابوند و گفت:
- میخوام با یه چیز بهتر به اوج برسی!

لباسام و از تنم در اورد و من به خاطر سردی زمین به بدنم قوس دادم تا تن لختم روی زمین سرد نباشه.
اونقدر خمار بودم که بدون خجالت منتظر بودم کارشو کنه.

لباس خودشم در اورد و من با دیدن #بین_پاش چشمام گشاد شد و ترسیده نگاهش کردم که نیشخندی زد و گفت:
- حسابی بی تابت شده!

سرشو جلو اورد و بوسه‌ای به لبام زد.
سرشو توی گردنم فرو برد و درحالی که بوسه‌های ریزی روی گردنم میزد خودش و بین پام تنظیم کرد.

و اون یهویی خودش و بالا کشید و درد
نسبتا زیادی زیر دلم پیچید که اشک توی چشمام جمع شد و تنش و محکم چنگ زدم.

گرمی خون و بین پام احساس کردم و قطره‌ای اشک از چشمام سر خورد.
بوسه‌ای به چشمام زد و گفت:
- هیس... اروم... الان دردش تموم میشه تحمل کن.

چند لحظه بی حرکت موند تا بتونم به اون حجمی که داخلم بود عادت کنم!
اولش فقط درد بود و سوزش اما بعدش لذت هم بهش اضافه شد!
https://t.me/+rwKwGoJ6yfRmM2Q8
https://t.me/+rwKwGoJ6yfRmM2Q8
https://t.me/+rwKwGoJ6yfRmM2Q8
اروم خودشو جلو عقب کرد و ناله‌ای دردناک کشیدم.
#رابطه‌دوگمشده‌توساحل #هات
2.3K views05:48
باز کردن / نظر دهید