دختران دشت دختران انتظار دختران امید تنگ در دشت بیکران و آرزوهای بیکران در خُلقهای تنگ *" ا. بامداد "*
مادران سرزمین من دختری نکرده پیر شدن! داشتم فکر میکردم برای چی باید به دخترم امروز تبریک بگم؟ امروز قراره چه اتفاقی بیفته! کاش دخترم میتونست بره لب ساحل و موهاشو بده دست باد! بره و با اونی که دوست داره قدم بزنه و موزیک گوش بده. من هیچوقت دست دخترمو نگرفتم. دخترم دست منو گرفت تا هر وقت دوست داشت دست منو ول کنه و بره دست کسی رو بگیره که دوست داره. دخترم برای همیشه بمن نیاز نداره. او بهتره با خواستههای خودش زندگی کنه! دخترم نباید بترسه! اینکه بگویم روزت مبارک و این هدیهی تو هیچ دردی را دوا نمیکنه! * به من چه دادهاید ای واژههای ساده فریب * *" فــــــــــــروغ "* دخترم آزادی میخواد. دخترم حق انتخاب میخواد. دخترم دوست داره اشتباه کنه. دخترم امنیت میخواد. دخترم دوست داره بگه * دوستت دارم* دخترم از پوشش اجباری بیزارِ. دخترم از ماشین سیاه وحشت بیزارِ. دخترم پرَِ پرواز داره اما پرواز برای او ممنوعست. * تمام روز نگاه من به چشمهای زندگیم خیره گشته بود. به آن دو چشم مضطرب ترسان که از نگاه ثابت من میگربختند* *" فــــــروغ "* دخترم از امر و نهی بیزار ِ. از کلیشه و حرفهای پوچ و خنک بیزاره. * آه... من به یاد آوردم اولین روز بلوغم را. * *" فــــروغ "*
زندگی اجباری و انتخاب اجباری و تربیت اجباری و اطاعت و سرسپردهگی تبریک نداره!