سلام صبح سلام آینه سلام دروازه سلام مرز جدایی به گوشوارهی گیلاس کنار زلفت سلام.
بلوغ اشکها در آینه، در خواب، در استکان از امتناع تو خشکید و پلکان خیس ماند از رد کفشهای گلآلود تو شیر مستی از بوی برگها از آن که در اطراف چهرهات دمیده پیچک وحشی نشانهی پاییز و جشنوارهی باران نثار مژگانت جریمهی فراموشی