چند دقیقه پیش، قبل از اینکه تو را ببینم، چشمم به دختر و پسر ج | گروه اجتماعی ژیکان
چند دقیقه پیش، قبل از اینکه تو را ببینم، چشمم به دختر و پسر جوانی افتاد که زیر درختی، توی باغچهی پشت کلیسا با هم حرف میزدند. از همان دور، میشد فهمید که دارند همان کلماتی را برای هم میگویند و تکرار میکنند که تا دنیا دنیا بوده، زنها و مردها، ميليونها ميلياردها بار به هم گفتهاند: دوستت دارم، دوستم داری؟ در این سرزمین، ما سرنوشت خوشی نداریم، فکر میکنم که تو هم با من موافق باشی. اما تا زمانی که زنی و مردی به هم میگویند «دوستت دارم، دوستم داری؟» شاید هنوز بشود امیدوار بود.