Get Mystery Box with random crypto!

آن قصه شنیدید که در باغ، یکی روز از جُورِ تَبَر، زار بنالید سپ | نسخه های زندگی

آن قصه شنیدید که در باغ، یکی روز
از جُورِ تَبَر، زار بنالید سپیدار
کز من نه دگر بیخ و بُنی ماند و نه شاخی
از تیشهٔ هیزم شکن و ارّهٔ نجار
این با که توان گفت که در عینِ بلندی
دستِ قَدَرَم کرد به‌ناگاه نگون‌سار
گفتش تبر آهسته که، جُرم تو همین بس
کاین موسمِ حاصل بُوَد و نیست تو را بار
؛
؛
ترانه زیبای درخت باصدای اِبی
؛
من به فکر خستگی‌های پرِ پرنده‌هام، تو بزن تبر بزن؛
من به فکر غربت مسافرام، آخرین ضربه رو محکم‌تر بزن.


نسخه های زندگی:
@zlife