اگرچه وارث احساس و حزن پاییزم دچار سحر غزل قامتی دل انگیزم تو آب و خاک منی آشنای جان منی نمی توانم از احساس تو بپرهیزم همیشه امن و شکوفا پناه آغوشت از آن تبسم شیرین چگونه بگریزم تویی همیشه و هر جا کنارم اینگونه به روی شعله عشقم شراب می ریزم تو دور می شوی و دور می شوند از من همه کسم همه حس های من همه چیزم تو دور می شوی و کم نمی شوی حتی به قدر ذره از این دل که از تو لبریزم برای آنکه جدایم نسازد از تو کسی شبیه رود به دریای تو می آمیزم #زین_العابدین_محب_علی @zmohebali 731 views17:14