Get Mystery Box with random crypto!

بخش پایان مصاحبهٔ محمود دولت آبادی -ما در آثار کلاسیک و که | زلف سخن(ادبیات و فرهنگ)

بخش پایان مصاحبهٔ محمود دولت آبادی

-ما در آثار کلاسیک و کهن فارسی چه چیزهایی می‌توانیم بگیریم برای توشه راه‌مان در زندگی، در خلق آثار خلاقه یا چراغ راهی برای آزادی و دموکراسی؟

اما اینکه می‌پرسید زبان و ادب قدیم ما چه کمکی به دموکراسی در این زمانه می‌تواند بکند، مشخصا در این باب فکری به ذهنم نمی‌رسد اِلا اینکه در تاریخ و ادب پارسی آنچه می‌توانیم فهم کنیم همانا مناسباتِ عمیقِ پیش از دوران جدید است که برای رفتن به‌سوی آنچه دموکراسی می‌نامید، فهمِ عمیقِ ضدِ آن در فرهنگ ایرانی کاملا ضروری است، زیرا تا ندانیم چرا در بافتِ اجزایِ زندگیِ ما آن فرهنگ کهن رخنه کرده و نهادی شده است، راهی برای تغییر آن هم نمی‌توان جست. پس پیشنهاد می‌کنم اصل را بر شناخت بگذاریم و تداوم منطقی ارزش‌هایی که هر ملتی خواه‌ناخواه متکی به آن ارزش‌هاست، و یکی از همین ارزش‌های بارز در اقلیم ما این زبان است و ادبیات و معانی نهفته در آن، که نظرگاه رسمی چنین بی‌مقدار و همچند نادانی خودش با آن برخورد کرده و همچنان به برخوردهای جاهلانه و ستیزه‌جویانه خودش با آن ادامه می‌دهد. مثالِ روشن برخورد سخیفی که شد با هنرمند شاعر و فیلمسازی به نامِ بکتاش آبتین! آیا به‌راستی چنان انسانی ممکن بود از بیمارستان بگریزد که پابند به پاهای او زده شده بود بسته به میله تخت بیمارستان؟ مگر یاغی دستگیر کرده بودند؟!!! به این ترتیب اجازه بدهید به‌جای لفظ‌های آزادی و دموکراسی که فرصتِ فهمِ آن به ما داده نشده، بگویم قانون، بله قانون آقا! قانون و رعایت قانون و موازین حقوق آدمیزاده در نسبت‌های قانونی. شخصا هنوز از آرمان‌های آن کتاب «یک کلمه» که حدود یکصدوبیست سال پیش نوشته شد و جانِ نویسنده‌اش را گرفت جلوتر نیامده‌ام مگر یک گام، و آن هم مطالبه اجرایی‌شدن قانون؛ حتی بدترین قانون. پس درکِ من از دموکراسی هم جز داشتنِ حقوقِ مساویِ آحاد جامعه در برابر قانون چیز دیگری نیست. شنیده‌ام بعد از فاجعه مرگ معصومانه بکتاش آبتین بخشنامه‌ای نوشته و ابلاغ شده به کارکنان مربوطه، انتظار این است که آن بخشنامه به مجلس برده شود و به تصویب مجلس برسد، چون بخشنامه ضامن مسؤلیت در مقابل امر واقع نمی‌شود و در حد یک اخطار به خطای چه‌وچه حل‌وفصل می‌شود، اما قانون طرفین دعوی را متعهد به رعایت موازین می‌داند و خلاف از قانون جرم محسوب می‌شود و تاوان و مابه‌ازا دارد.

-میلان کوندرا در رمان «کتاب خنده و فراموشی» می‌نویسد: «ملت‌ها این‌گونه نابود می‌شوند که نخست حافظه‌شان را از آنها می‌دزدند، کتاب‌هایشان را می‌سوزانند، دانش‌شان را نابود می‌کنند، و تاریخ‌شان را هم. و بعد کس دیگری می‌آید و کتاب‌های دیگری می‌نویسد، و دانش و آموزش دیگری به آنها می‌دهد، و تاریخ دیگری را جعل می‌کند.» ما همین «هشدار» را در داستان‌های حسنک وزیر و «عجوزک و عیاران» هم می‌بینیم؛ هشداری که پیش از این در رمانِ حماسی «کلیدر» داده بودید. نسبت به آینده ایران احساس خطر می‌کنید که مدام در نوشته‌هایتان به دستگاه قدرت هشدار می‌دهید؟

میلان کوندرا درنظر من یکی از بافهم‌ترین شخصیت‌هایی است که در نقد ادبی- اجتماعی می‌شناسم و نقطه‌نظرهای ایشان بسیار جالب بوده برای من همیشه، صرف‌نظر از اینکه سلیقه او را در رمان‌نویسی می‌پسندم یا نه. اما مقالات او همیشه برای من آموزنده و روشنگر بوده و مثلا کتاب «رمان چیست» او را بارها خوانده‌ام. درمورد دزدیده‌شدن تاریخِ ملت‌ها هم درست می‌گوید، چون برای او چنان تجربه‌ای پیشِ چشمش رخ داد متفاوت با ما که دزدیده‌شدن تاریخمان را به‌کرات در کتاب‌ها خوانده‌ایم. بنا بر این نقل‌قولی که از ایشان آوردید بسیار درست و بجاست و برای من همیشه دلنشین بوده، چون شخصا تمامِ عمرم صرفِ همین معنا شده است که از جوانی متوجه آن بوده‌ام و هنگامی که از آمیختگیِ انتقادیِ گذشته با زمان اکنون یاد می‌کنم ناظر به همین معناست، و این گرایش و باورمندی به حسنک، عجوزک و کلیدر ختم نمی‌شود؛ بلکه این گرایش به حفظ و پیوستاری و تداوم در همه آثاری که بجا گذاشته‌ام هست در معنای تداومِ زندگی و فرهنگ عمومی ما مردم که امیدوارم ضرورتا ادامه یابد، چون ملتی که از خودش تهی شود دیگر ارجی نخواهد داشت و بیش از آنکه تا اکنون لِه شده‌ایم لِه خواهیم شد. نگرانی‌ای که اشاره کردید نسبت به آینده مملکت از جانبِ من تازه نیست و بارها بیان شده، بله نگرانم و اصرارم بر ضرورتِ تداوم و توجه به خود در معنای عامِ آن به همین نگرانی مربوط می‌شود. بله من همیشه نگرانم، درست مثل دارنده یک دُرِ گرانبها که حراست از آن همیشه آمیخته با نگرانی است، و در نظر من، کشور ما «ایران» چنان دُری است که من قدر آن را به نسبت فهم خودم دریافته‌ام! اما شما آیا کتاب «مروارید» اثر جان اشتین‌بک را خوانده‌اید؟!
(منبع؛سازندگی شماره ۱۰۸۳،۲ بهمن ۱)

#زلف_سخن(#ادبیات_فرهنگ)
https://t.me/zolfesokhan2