سوگنامه : محرم آمد و دل در تب افتاد به جانم سوزش خشگ لب افتاد طنين گريه ی شش ماهه اي باز به گوش عرشيان ، روز و شب افتاد به تير و نيزه و شمشير غفلت تن مه پيكري از مركب افتاد به دست خصم دون ، دست و سر و تن رقابت در مقام و منصب افتاد سرآغاز شقاوت لحظه اي بود كه تخم كينه ، اندر مذهب افتاد *** به صحراي عطش ، آتش جلودار فرات از بخت بد ، در غم گرفتار هوا غمبار و گرما بی مثال است زمين و آسمان ، خشك است و تبدار صداي شيهه اسبان دشمن وداع جانگداز شاه و سردار نگاه كودكان بر دست سقا و مشك پاره در دست علمدار زبانه مي كشد آتش ز هر سو به دور بستر تب كرده بيمار امام و لشگرش در خون شناور زنان و كودكان ، آواره و زار * چو دستان عمو از تن جدا شد عطش معنا به دشت كربلا شد زدشمن انتظار ياوري نيست ز سوی دوستان ، بیحد جفا شد همه عالم طفيل تار مويش چه مهماني به دشت كربلا شد!؟ زمين و آسمان اندر تلاطم بساط كائنات از هم جدا شد دو دست كودكي در گاهواره براي عالمي مشگل گشا شد جوان و كودك و پير و زن و مرد به اشك ديده اي حاجت روا شد * چه گويم واژه ها پيچيد درهم خجل شد جمله ها از شدت غم چو بر دامان طفلي آتش افتاد گرفته عالمي را سوگ و ماتم چه مي بينم به زير پاي اسبان تن زيباترين زيباي عالم و واويلا به حال خواهر زار كه از اين ماجرا شد قامتش خم و حال مادري مظلوم و بيكس كه گويد زير لب ، نجواي مبهم سه ساله دختر شيرين زباني براي زخم بابا ، فكر مرهم شاعر : #عباس_دمیرچی التماس دعا https://www.instagram.com/tv/CgnE7UqoXH8/?igshid=YmMyMTA2M2Y= @abbas_damirchi 33 viewsعباس دمیرچی, edited 20:57