Get Mystery Box with random crypto!

سوگنامه : محرم آمد و دل در تب افتاد به جانم سوزش خشگ لب افتاد | به رنگ روشن چشمت

سوگنامه :

محرم آمد و دل در تب افتاد
به جانم سوزش خشگ لب افتاد

طنين گريه ی شش ماهه اي باز
به گوش عرشيان ، روز و شب افتاد

به تير و نيزه و شمشير غفلت
تن  مه پيكري از مركب  افتاد

به دست خصم دون ، دست و سر و تن
رقابت در مقام و منصب افتاد

سرآغاز شقاوت لحظه اي بود
كه تخم  كينه ، اندر مذهب افتاد
***
به صحراي عطش ، آتش جلودار
فرات از بخت بد ، در غم گرفتار

هوا غمبار و گرما بی مثال است
زمين و آسمان ، خشك است و تبدار

صداي شيهه اسبان دشمن
وداع جانگداز شاه و سردار

نگاه كودكان بر دست سقا
و مشك پاره در دست علمدار

زبانه مي كشد آتش ز هر سو
به دور بستر تب كرده  بيمار

امام و لشگرش در خون شناور
زنان و كودكان ، آواره و زار
*
چو دستان عمو از تن جدا شد
عطش معنا به دشت كربلا شد

زدشمن انتظار ياوري نيست
ز سوی دوستان ، بیحد جفا شد

همه عالم طفيل تار مويش 
چه مهماني به دشت كربلا شد!؟

زمين و آسمان اندر تلاطم
بساط كائنات از هم جدا شد

دو دست كودكي در گاهواره
براي عالمي مشگل گشا شد

جوان و كودك و پير و زن و مرد
به اشك ديده اي حاجت روا شد
*
چه گويم واژه ها پيچيد درهم
خجل شد جمله ها از شدت غم

چو بر دامان طفلي آتش افتاد
گرفته عالمي را سوگ و ماتم

چه مي بينم به زير پاي اسبان
تن زيباترين زيباي عالم

و واويلا به حال خواهر زار
كه از اين ماجرا شد قامتش خم

و حال مادري مظلوم و بيكس
كه گويد زير لب ، نجواي مبهم

سه ساله دختر شيرين زباني
براي زخم بابا ، فكر  مرهم

شاعر : #عباس_دمیرچی
التماس دعا
https://www.instagram.com/tv/CgnE7UqoXH8/?igshid=YmMyMTA2M2Y=

@abbas_damirchi