Get Mystery Box with random crypto!

#مجاهد #صفحه_شصت_ودوم پسری از خانه بیرون آمد و نعیم جلو | 👩‍❤️‍👨♡حُب حلال♡ 👩‍❤️‍👨

#مجاهد

#صفحه_شصت_ودوم

پسری از خانه بیرون آمد و نعیم جلو رفت و راهش را گرفت و پرسید:
»این چه جور دعوتیه؟«
»اینجا جشن عروسیه.«
»عروسی کی«
»عبدالله دوماد میشه، شاید شما غریبه هستی، بفرمایید شما هم در دعوتی شرکت کن«
پسر این را گفت و می خواست به راهش ادامه دهد که نعیم دستش را گرفت پسر پریشان شد و گفت:»ولم کن می 
خوام برم قاضی رو بیارم«
اگرچه قلب نعیم جواب سوالش را داده بود اما باز هم محبت با وجود دیدن آخرین منظره ی مایوسی و ناکامی دست 
امید را رها نکرد و نعیم با صدایی لرزان پرسید:»عبدالله با کی می خواد ازدواج کنه؟«
پسر جواب داد:»با عذرا«
نعیم در حالی که دست روی حلق خشکش گذاشته بود پرسید:»مادر عبدالله چطوره؟«
»مادر عبدالله! اون که سه چهار ماه قبل فوت کرده، پسر این را گفت و فرار کرد«
نعیم تکیه به درخت ایستاد. »مادر! مادر!« گفت و به گریه افتاد.
توفان اشک از چشمهایش سراریز شد. بعد از لحظه ای همان پسر و قاضی شهر داشتند وارد خانه ی نعیم می شدند.
دو آرزوی مختلف در دلش پیدا شد یکی ایم که هنوز هم نصیب تو در دست توستو اگه بخوای عذرا از تو دور نیست. 
اگه عبدالله در مورد زنده برگشتنت اطلاع پیدا کنه در این وقت هم برای آباد کردن قلب ویران تو تمام رفاه و آسایش 
زندگی خودشو نثار خواهد کرد.
هنوز وقت داری.
صدای دوم این بود . حالا امتحان صبر و ایثار توست . محبّت برادرت با عذرا کم نیست و همین خواست خدا هست که 
عبدالله و عذرا با هم باشند. برادر جانثار تو تمام خوشی خود رو فدای تو خواهد کرد اما اگه این بار هم تقاضای ایثار از 
عبدالله رو کردی وجدانت هیچ وقت راحت نخواهد بود . او تا سند دنبالت گشت و حالا شاید از اومدنت مأیوس شده و با عذرا ازدواج کرده . تو شجاعی ، مجاهدی ، تحمل کن ، فکر عذرا رو نکن ، زمانه آهسته آهسته یاد تو از قلبش محو خواهد کرد آخه تو چه خوبی داری که در عبدالله نیست ؟ نعیم این رأی دوم را پسندید و احساس کرد باری سنگین از 
قلبش برداشته شده در چند لحظه دنیای نعیم عوض شده بود..
@admmmj123