Get Mystery Box with random crypto!

*حس يك ملت بودن یادداشت وارده دکتر سیدحسین طباطبایی از دیروز | وبلاگ الدین

*حس يك ملت بودن

یادداشت وارده
دکتر سیدحسین طباطبایی

از دیروز در میان حجم انبوه واکنشها به ترور سردار قاسم سلیمانی، در لابه لای برخی از اظهارات و مهم تر از آن یادداشت ها، امری ذهنم را درگیر کرد. امری که در بیان برخی چهره هایی که نسبتا معقول و قابل توجه یافته بودمشان نیز کم و بیش دیده می شد. "اینکه کسانی نیز به خوشحالی مشغولند، اینکه همه ناراحت یا دست کم نگران نیستند و در نهایت اینکه شکافی عمیق وجود دارد و خطرناک است". طبیعتا من نیز در اطرافم این را دیده ام و وجود شکاف و جرح موجود را تایید می کنم و عمیقا بابت آن متاثرم. با این حال خواستم بگویم، درک این مسئله نه هوش عجیبی می خواهد نه تحلیل فوق العاده ای و نه امر جدیدی است.

در تاریخ معاصر (فرض کنیم از روز اشغال ایران توسط نیروهای خارجی در شهريور ١٣٢٠ که بخشی از مردم خوشحال شدند و شیرینی پخش کردند تا به امروز) -به جز یکی دو استثنا- در کدام دوره دقیقا جرح و شکافی وجود نداشته است؟ در کدام دوره مهم صف آرایی های هیجانی-ریشه دار دیده نشده است؟ بنابراین آنچه مهم است وزن طرف های ماجراست. وزنی که سالهاست به دلیل ماهیت فضای مجازی و قدرت ارتباطات تعیین دقیقش بیش از پیش سخت شده است. وجود افسران جنگ نرم، آلبانیایی نشینان، اجاره ای های سعودی-اسرائیلی، امر پنهانی نیست. پیش از فضای مجازی نیز تعیین عدد نیروهای اجتماعی-شهروندی سخت بود، چه آنکه در انتخاب ها هیچ وقت امکان اینکه همه گزینه ها روی میز باشد وجود نداشته و البته نیز نخواهد داشت.

حال حرف اصلی ام چیست؟ ترور سردار قاسم سلیمانی واکنش های متعددی را برانگیخته، در این میان هم نظر موافق به او وجود دارد هم نظر مخالف، خود موافقت ها و مخالفت ها هم طیف های بسیار متعدد دارد، در این میان کسانی که طوری قلم می زنند یا تحلیل می کنند که گویی خیلی باهوش تر از بقیه اند و می فهمند که در کنار داغداران، عزادارن، ناراحت شوندگان، علاقمندان، احساس مثبت داران و ..... مخالفینی هم هستند و خواه ناخواه در نوشته هایشان وزن برابر یا دست کم قابل مقایسه به ایشان می دهند، از نظر نگارنده ناخواسته خلط مبحث و جعل آمار می کنند. بدی ماجرا وقتی بیشتر می شود که نویسنده یا گوینده آدم قابل توجه و صاحبنظر و منشا اثری است. این چه سست بنیان حرف زدنی است که بر اساس استقرای ناقص صورت میگیرد؟! آخر صاحبنظر هم انقدر جای سست می ایستد؟!
ما امروز در خلاء مرکزهای نظر سنجی ملی و بی اعتمادی به نهادهای رسمی با نظرسنجی های نسبتا مستقل و قابل اعتماد (از باب تجربه قبلی) روبروییم، همچنین تحقیقات کم و بیش علمی و قابل اتکایی (از باب مجری طرح) در دانشگاه ها یافت می شود، مطابق این داده ها، "قاسم سلیمانی" در زمان حیات جزو محبوب ترین چهره های مردم بوده است (آمارهای موسسات مذکور قابل دسترسی است)، همچنین فرهنگ ما برای از دنیا رفته و مظلوم تلقی شده ارزشی مضاعف قایل است (تحقیقات قابل قبول دانشکده های جامعه شناسی و روانشناسی قابل دسترس است)، نتیجه طبیعی آنکه امروز "قاسم سلیمانی" از زمان حیاتش محبوبتر و جزو محبوبترین چهره های ایران است و فقدانش یک ناراحتی عمومی محسوب می گردد. بنابراین بر طبل اینکه جماعت خوشحالی هم وجود دارند، نه نشانه هوش است و نه تحلیلگر قوی بودن، بلکه بیشتر فراموش کردن داده هاست و براساس استقرای ناقص غیرروشمند صحبت کردن.

فردا، تشییع وی در تهران است، برگزاری تشییعی بی نظیر قابل پیش بینی است، فردا برای ایرانیان یک خاطره جمعی دیگر رقم می خورد، یکبار دیگر حس یک ملت بودن را تجربه می کنیم، بدون شک نه همه می آیند و نه همه آنها که می آیند یکجورند، سالهاست سیمای رسمی حاکمیت یکسان سازی را به ضعیف ترین شکل ممکن بلغور کرده است و از رو نرفته ایم، فردا هم از رو نمی رویم، فردا یکی برای وفاداری به انقلاب می آید یکی برای اعلام حمایت از جمهوری اسلامی به همین شکلی که هست و هزار و یک نفر دیگر به هزار و یک دلیل دیگر. نقطه اشتراک، برداشت های مختلف و بعضا کاملا متفاوت اما "مثبت" از "قاسم سلیمانی" و نقش اوست، امری که در نقطه پایان زندگی دنیوی برای هرکسی اتفاق نمی افتد.