Get Mystery Box with random crypto!

چرا نوشتن در تاریخ معاصر ایران سخت تر شده است؟! علی مرادی مرا | دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

چرا نوشتن در تاریخ معاصر ایران سخت تر شده است؟!
علی مرادی مراغه ای
https://t.me/Ali_Moradi_maragheie

چند سال پیش مقاله ای نوشته بودم با عنوان«چرا نوشتن در حوزه تاریخ در ایران سخت است؟!»
می توانید بخوانید(اینجا).

اکنون که اوضاع را می بینم نتیجه می گیرم که نه تنها سخت بلکه سخت تر نیز شده و خواهد شد!.
این سختی بخاطر این نیست که هر بیسواد و غیرمتخصصی خود را در این حوزه صاحب نظر می داند بلکه به خاطر اینست که هر برهه ای از تاریخِ معاصر صاحب و مدعی دارد! مخصوصا دوران قاجاریه و دوران پهلوی و البته اکنون که هنوز به تاریخ نپیوسته است، کوچکترین نقد بر آنها به منزله فرو کردن چوب در لانه زنبوران است!

اصلی ترین علت آنست که وقتی شما از تاریخ قاجاریه یا مخصوصا از تاریخ پهلوی می نویسید شما دیگر در حوزه تاریخ نیستید بلکه از تاریخ گذر کرده، وارد سپهر سیاسی و ایدئولوژیک شده اید، مخصوصا به دوره پهلوی که مدعیان قدرت، هنوز زنده اند و به آن پشتوانه تاریخی تکیه زده اند.
در تاریخ معاصر، شما برای آنچه نوشته اید اگر دهها و صدها فکت و سند بیاورید بی فایده است، کافی است شما به محمدعلی شاه قاجاری بگویید مثلا چرا مجلس را به توپ بسته؟! و یا چرا رضاشاه بزرگترین زمینخوار تاریخ و تعطیل کننده مجلس و مطبوعات بوده؟! بلافاصله حملات و تخریب ها آغاز می گردد!
امروزه گروهی هر چند اندک اما بشدت افراطی وجود دارد که اگر قدرتی داشته باشند، فوری مجسمه های ستارخان، باقرخان و سایر قهرمانان مشروطه را برداشته، بجای آنها مجسمه محمدعلی شاه مستبد یا شجاع الدوله خونخوار را نصب می کنند!
این گروه افراطی، قاجاریه را معادلِ کل ترکان گرفته و کوچکترین نقد به دوران قاجار را ذنب لایغفر می دانند!.

اما متاسفانه برخی طرفداران پهلوی از قاجارپرستان نیز افراطی تر هستند، اگر آقای رضا پهلوی برای حفظ ظاهر هم که شده گاهگاهی از جمهوری صحبت می کند، طرفداران افراطی شان به شعاری کمتر از «جاوید شاه» رضایت نمی دهند!
زمانی کسانی که از ایران به فرنگ می رفتند مستشارالدوله یا میرزا ملکم خان می شدند که از حکومت قانون دفاع می کردند، اما امروزه خیلِ فرنگ رفتگانِ طرفدارِ پهلوی بجای حکومت قانون، عاشق تاج و چکمه می گردند!
آیا حال و هوای فرنگ نسبت به 150 سال پیش تغییر یافته است...؟!

مریدانِ افراطیِ سلسله های ایرانی مخصوصا آقای پهلوی، مرا یاد این حکایت خنده دار دهخدا می اندازند که:
«مريدی مدعی شد كه پير او چون كامل است، در همه انواع فضايل بر ساير ابناء بشر برتری دارد. شنونده بر سبيل انكار پرسيد:
آيا شيخ خط را نيز از میرعماد بهتر نويسد؟
مرید گفت: البته چنين است.
مشاجره به دراز كشيد. داوری را به خود مراد بردند. مراد انصاف داد كه رجحان كتابت ميرعماد مسلم است.
اما مريد متعصب قبول نکرد و اين را حمل بر تواضع و فروتنی مراد كرده گفت: آقا شكسته نفسی میكند، غلط ميكند!
پير نمی پرد مريدان می پرانند. پير می سازد، مريدان دسته می نهند.
يك مريد خر بهتر از يك ده شش دانگ است».

یادتان باشد که اکثرا نیز در سربزنگاههای تاریخی، آن اطرافیان و آن مریدانِ احساسی و افراطی تعیین کننده میگردند و دیکتاتورها چنين تراشیده و ساخته می‌شود!
یاد فیلم زندگی برایان(Life of Brian) افتادم که در آن، مرد عامی و بیچاره ای را اطرافیان بر دستها بلند می کنند و بادش می زنند که تو مسیح هستی و آن بیچاره فرار می کند که من مسیح نیستم اما مریدان مگر دست برمی دارند!
و همیشه نیز حرف آخر را این مریدانِ ابله می زنند به جز موارد بسیار استثنایی مثلا گاندی یا نلسون ماندلا که از دست آن مریدان، قسر درمی روند...

به نظرم مردمِ جهان سومی که بیشتر احساسی هستند تا خردمند و عقلانی. باید این فیلم را ببینند.
من این تکه از فیلم زندگی برایان را انتخاب کرده ام
(اینجا ببینید)
در ظاهر خنده دار است اما در باطن تلخ است به درازای تاریخ...
و البته در آخر فیلم، آن بیچاره را باد کرده و گنده می کنند برای ذبح و صلیب...!