Get Mystery Box with random crypto!

دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

لوگوی کانال تلگرام ali_moradi_maragheie — دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای
آدرس کانال: @ali_moradi_maragheie
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 13.24K
توضیحات از کانال

همیشه از ما می پرسند چرا زخمهای بسته شده را دوباره باز میکنید؟
میگوییم چون آن زخمها، بد بسته شده اند. اول باید عفونت را معالجه کرد و بعد زخم را بست و گرنه، زخمها خودشان دوباره سرباز می کنند...
ارتباط با من:
@amoradym

Ratings & Reviews

2.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها

2024-06-22 10:08:36
کنفرانس: تاریخ چالش برانگیز انتخابات در ایران
(از مشروطه تا زمان حاضر).


سخنران: علی مرادی مراغه ای
مترجم، تاریخ‌نگار و پژوهشگر

زمان: شنبه دوم تیر ماه ۱۴۰۳. ساعت: ۲۱

مکان: کمپین مطالبات جنوب استان - انجمن توسعه و ترویج حقوق شهروندی


دوستان عزیز سوالات خود را به اکانتهای زیر ارسال بفرمایید:

@Azizdehpour
@behnamkhodadadi

برای شرکت در این کنفرانس از اینجا وارد شوید:
https://t.me/+Q_Yy6XoEco0wMTJk
4.1K viewsعلى مرادی مراغه ای, edited  07:08
باز کردن / نظر دهید
2024-06-22 09:52:30 سالروز به توپ بستن مجلس مشروطه

علی مرادی مراغه ای
https://t.me/Ali_Moradi_maragheie


امروز دوم تیر مصادف است با حادثه تلخِ به توپ بستن مجلس شورا توسط "لیاخوف روسی" به فرمان محمد علی شاه قاجار در ۱۲۸۷ش.
البته از زمانی که مجلس در ایران روی کار آمده کمتر دوره ای بوده که به هر نحوی به توپ بسته نشده باشد! یعنی کمتر مجلسی داشته ایم که آیینه تمام نمای اراده مردم ایران باشد...

در نوشته های متعددی مانند
اینجا و اینجا و اینجا به حادثه به توپ بستن مجلس اول مشروطه پرداخته ام در اینجا تنها بصورت مختصر به نقش شیخ فضل الله نوری و تشجیع و تشویق محمدعلی شاه توسط وی برای به توپ بستن مجلس اشاره می کنم...
بدون شک شیخ فضل الله نوری یکی از سرسخت ترین دشمنان مشروطه و مجلس ایران بوده، هنگامیکه مجلس اول به توپ بسته شد او گلوله های شلیک شده بسوی مجلس را به اصحاب فیل تشبیه کرده بود.
(حرمت مشروطه...ص157)

پس از به توپ بستن مجلس اول نیز، وقتی قیام تبریز بر علیه محمدعلی شاه آغاز شد و دولتین روس و انگلیس به شاه فشار آوردند که انتخابات مجلس را از نو برگزار کند، محمدعلی شاه نرم شده در پی برپایی یک مجلس صوری بود اما با مخالفت سرسخت شيخ فضل الله مواجه شد!.
برای اینکه شاه از به توپ بستن مجلس پشیمان نشود، شیخ در نامه ای به شاه، هشدار داد که اصلا عقب نشینی نکند:
«آنچه را بنده یقین دارم اینست که غلبه با شماست، هیچ از این بادها نلرزید و اگر فی الجمله لغزشی شود دیگر اصلاح نمی شود...»

شیخ در مخالفت با مجلس خطاب به محمدعلی شاه نوشت:
«قسم به جمیع معظات شرعیه که ماها بلکه تمام اهالی اسلام این مملکت برای تاسیس مجلس شورای عمومی حاضر نیستند و نتیجه آن جز هدم دین و هرج و مرج و هدر دما محترمه و هتک نوامیس اسلامیه نمی دانیم»
(محمد ترکمان، مکتوبات...ص155)

در نتیجه ی همین مخالفت سرسخت شیخ نوری، شاه از برپایی دوباره مجلس منصرف شد و نوشت:
«حال كه مكشوف داشتيد تأسيس مجلس با قواعد اسلاميه منافى است...ما هم از اين خيال بالمره منصرف و ديگر عنوان همچو مجلسى نخواهد شد»
(کتابهای آبی...ص159)
5.9K viewsعلى مرادی مراغه ای, edited  06:52
باز کردن / نظر دهید
2024-06-19 16:54:48 از تاریخ بیاموزیم...

علی مرادی مراغه ای
https://t.me/Ali_Moradi_maragheie

هنگامی که کثیری غرق در افراط گرایی و توهماتِ شیرینِ ایدئالیسمی هستند در آنجا بدون شک، واقع گرایی و میانه روی یک فضیلت است...
یکی از بزرگترین اشتباهات روشنفکران همواره این بوده که ذهنیات خود را به کل مردم تعمیم می دهند، آنها فکر می کنند مردم نیز مانند آنها فکر می کند اما مردم گرفتار نان و دغدغه های زندگی هستند!
وقتی روشنفکران در جمع خود از آزادی میگویند و در ستایش آن شعرها و مقالات می نویسند و همدیگر را تشویق می کنند، دچار این اشتباه میگردند که به نظرشان، میلیونها مردم کوچه و بازار نیز چنین اند...!

مثالی می آورم:
شهید میرزا جهانگیرخان، اندکی قبل از کشته شدنش بدست محمدعلی شاه، در روزنامه اش صوراسرافیل خطاب به محمدعلی شاه نوشته بود:
"امروز قاطبه مردم ایران تنها یک چیز می خواهند و آن هم کلمه طیبه آزادی است...!"

اما آیا واقعا مردم که ۹۵ درصدشان در بی سوادی مطلق بودند اصلا می فهمیدند آزادی و مشروطه چیست؟ چه برسد آنرا فریاد زده باشند! یا فقط معدودی چون میرزا جهانگیرخان طالب آزادی بودند؟
اگر قاطبه مردم طالب آزادی بودند پس چرا پس از به توپ بستن مجلس و کشتن فجیع میرزا جهانگیرخان و سایر آزادیخواهان، صدای اعتراضی برنخاست؟!
چرا همان مردم در غارت و تاراج وسایل مجلس ویران شده پرداختند...؟! مگر همین مردم نبودند که وقتی میرزا جهانگیرخان و ملک المتکلمین را برای کشتن به باغشاه می بردند در کنار خیابان ایستاده به آن دو فحش و ناسزا می گفتند...!
یا چرا بعدها در کودتای ۲۸ مرداد به غارتِ خانه مصدق پرداختند...؟!
نباید آن سکوتِ شوم و معنی دارِ مردم را نادیده گرفت و همه چیز را به دلارهایِ کرومیت روزلت تقلیل داد!

روشنفکران همیشه با غفلت از روحیات و ذهنیات مردم و تعمیم دادن ذهنیات خود به مردم، دچار اشتباهاتِ عدیده در تحلیل و پیش بینیِ حوادث مختلف تاریخی شده اند...!
مثالی از دوران خودمان بزنم:
احمدی نژاد یک فرد نیست یک تفکر است و فرقی بین او با مثلا جلیلی یا زاکانی نیست. یک هفته مانده به انتخابات ۸۸، در آن زمان به تلخی نوشتم که احمدی نژاد در رقابت با میرحسین موسوی پیروز خواهد شد وقتی برخی دوستان آن نوشته مرا در آن زمان خواندند از دانشگاه شریف زنگ می زدند و می گفتند شما چقدر پرت نوشته اید اینجا دانشگاه، طرفداران میرحسین غوغا می کنند...!
من پاسخ دادم از آنجا بیرون بیایید و سری به شهرستانها و روستای ما بزنید تا ببینید چه خبر است...؟!
به میزانی که از تهران بسوی شهرستانها و مخصوصا روستاها حرکت می کردیم رای احمدی نژاد حتی در بسیاری از روستاها به صدرصد نزدیک می شد!
بزرگترین اشتباه اصلاح طلبان در آن زمان این بود که آقای خاتمی کنار کشید و بجایش میرحسین موسوی وارد انتخابات شد!
تقلب بود اما چندان نبود و بدون آن نیز احمدی نژاد پیروز می شد!
شاید برخی از طرفداران جنبش سبز را این سخن خوش نیاید اما من مورخ هستم باید به فکتها و نظرسنجی ها پایبند باشم...
تصاویر زیادی از احمدی نژاد مانده است اما
این تصویر، واقعی ترین و شبیه ترین تصویر به خود اوست...

من نه اصلاح طلب و نه اصولگرا هستم، اما می دانستم این تفکر احمدی نژادی چه بلایی بر سر ایران آورده است از مشروطیت تا اکنون...!
او پیروز شد اوقاتم خیلی تلخ بود با خانواده تصمیم گرفتیم مسافرتی برویم تا بلکه حال مان عوض شود با ماشین راه افتاده به نزدیکی یک روستایی(...) در مراغه رسیدیم که صدای ساز و دهل می آمد، خانم ام گفت مثل اینکه عروسی است، از داخل روستا برویم که عروسی روستائیان خیلی جالب است...
وارد روستا که شدیم دهل می زدند و پایکوبی می کردند، یک مرتبه یکی از روستائیان، یک جعبه شیرینی از پنجره ماشین مان وارد کرده گفت: بفرمائید پیروزی احمدنژاد است جشن گرفته ایم...!
عروسی در کار نبود پیروزی احمدی نژاد را جشن گرفته بودند! بجای کباب خر داغ می کردند...!
در آن لحظه تنها آرزویم این بود که ای کاش خانواده همراهم نمی بودند و تنها می بودم تا به راحتی «در اشکِ ناتوانیِ خود ساغری» می زدم!.
آنان به آفتاب شیفته بودند
زیرا که آفتاب
تنهاترین حقیقتِ شان بود
احساسِ واقعیتِ شان بود.
...و اکنون
با آفتاب‌گونه‌یی
آنان را
اینگونه
دل
فریفته بودند!
11.8K viewsعلى مرادی مراغه ای, edited  13:54
باز کردن / نظر دهید
2024-06-17 10:38:24 رسم است در عید به ملت ایران قربان دادیم...

علی مرادی مراغه ای
https://t.me/Ali_Moradi_maragheie

امروز عید قربان است پس، برای مناسبتِ این روز، چه بهتر است که از کسی بنویسم که قربانِ ایران شد تا مردم ایران، از پوسته ی سنت و رعیتی بدر آیند تا بلکه، جامه شهروندی بپوشند...

وقتی میرزا یوسف خان مستشارالدوله، رساله«یک کلمه» را نوشت هنوز 36 سال به انقلاب مشروطیت مانده بود. کار او بسیار شجاعانه بوده که ۳۶سال مانده به مشروطیت، در کتابش می نویسد:
تمامی مردم ایران اعم از زن و مرد و شاه و گدا باید در مقابل قانون مساوی باشند!.

این کتاب ۲۵ برگی، ترجمه ‌ای است از مقدمه‌ قانون اساسی فرانسه و یا اعلامیه‌ حقوق بشر که برای اولین بار به زبان فارسی به ایران می رسد و ترقی کشور را فقط در یک کلمه یعنی قانون می داند!
بقول آدمیت، او در ایران اولین کسی است که در «یک کلمه» میگفت منشاء قدرت اراده‌ مردم است!
او در کتابش کوشیده اصول قانون اساسی فرانسه را با مبانی اسلامی تطبیق دهد تا خشم مخالفانش را برنیانگیزد.

مستشارالدّوله بعدها در اواخر عمر، نامه مفصّلى به مظفرالدّين ميرزای وليعهد نوشته و ضمن انتقاد از حكومت استبدادى، اصلاحات مملكتى و ايجاد حكومت قانون و برقرارى آزادى و مساوات را خواستار شده و گوشزد كرده بود كه:
«اگر زمامداران ايران خود درصدد تأسيس مجلس مقنّنه برنيايند، سير حوادث تاريخ آنرا بر ما تحميل خواهد كرد...».
اگرچه پیش بینی اش بعدا با انقلاب مشروطه درست بود اما نوشتن کتاب «یک کلمه» باعث شد او را سالها در زنجیر کرده و در زندان قزوین محبوس سازند...
پر واضح است که کتاب«یک کلمه» مستشارالدوله هیچ پژواکی در خور در ارباب قدرت و حتی در مردم ایجاد نکرد اما این گناهِ او نبود، امثال او در واقع، صلیبِ عقب ماندگی میهنِ خود را بدوش می کشیدند!
کتاب یک کلمه را از
اینجا دانلود کنید.

سرانجام مستشارالدوله فرزند برجسته ایران، پس از سالها تحمل زندان و زنجیر، خسته و شکسته در کنج انزوای خانه اش در ۲۹ می ۱۸۹۴ درگذشت...
در زمان مرگ، نویسنده «یک کلمه» چنان بی صاحب مانده بود که تنها معدودی از حمالان شهر حضور یافتند تا جنازه اش را به قبرستان معروف قبر آقا در جنوب تهران حمل کنند!

زمانِ به زندان بردنش مصادف با عید قربان بود و دخترش در حاشیه کتاب «یک کلمه» چاپ تبریز چنین نوشت:
«به تاریخ ۱۳۰۸ ماه ذیحجه در روز عید اضحی وقت غروب به جهت وطن پرستی...خائنین دولتی متهم نموده محکومش ساختند...سه سال و پنجاه و پنج روز مدت محبوسش طول کشید در تاریخ هزار وسیصد و یازده در پنجم شوال به رحمت خدا پیوست...رسم است در عید به ملت ایران قربان دادیم».

در واقع، او در ظلمات استبداد، قربانیِ جهل ایرانیان شد تا بلکه بیدار گردند و اسب چموش و وحشیِ قدرت را به قفس قانون سوق دهند...
15.1K viewsعلى مرادی مراغه ای, edited  07:38
باز کردن / نظر دهید
2024-06-14 10:50:02 جامعه ای در حسرت مدرن شدن...!

علی مرادی مراغه ای
https://t.me/Ali_Moradi_maragheie

در جوامعی که اکثریت مردم به بلوغ فکری نرسیده اند، ابزارهای صوری دمکراسی مانند رای گیری و برگزاری انتخابات غالبا، شکل مضحک بخود می گیرند.
در اینجا سه خاطره از سه دوره تاریخی نقل می کنم:

خاطره اول:
مربوط است به نماینده دوره دوم مجلس مشروطه که پس از فتح تهران توسط مشروطه خواهان بوجود آمد.
حسام الدوله معزی در خاطراتش می نویسد:
جناب شیخ محمدتقی نماینده دویم ولایات ثلاث، سواد مختصری داشت و برای هر کاری استخاره می کرد. شنیدم بیمار است به عیادتش رفتم. معلوم شد دندانش پیله و ورم کرده.
بحکم استخاره با میخ طویله، اطراف دندان‌هایش را سوراخ کرده و خون آمده بود و صورتش آماس کرده بود. می نالید و اشک می ریخت.
گفتم برویم پزشک، زیرا خطرناک است. فورا تسبیح در دست گرفت استخاره برای اینکه کدام پزشک خوب است: دکتر مسعود خوب آمد...
رفتیم پیش دکتر مسعود. نسخه و دستوری نوشت.
به درشکه چی دادم تا آنرا خریداری کند و شیخ محمدتقی را به منزل برساند. روز بعد به ديدنش رفتم وضعش بدتر شده و مانند کودکی سرش را زیر رختخواب کرده و پاهایش را به سرعت در هوا حرکت می داد و ناله می کرد.
گفت: دواها را نخوردم چون برای خوردن دواها، استخاره کردم بد آمد، لذا از خوردن داروها خوداری کردم.
متحیر شدم از سادگی شیخ.
(به نقل از: خاطرات حسام الدوله معزی...ص۱۶۰)

و آنوقت این آدم نماینده مجلس می گردد تا قوانین مترقی تصویب کرده و جامعه پیشرفت کند...

خاطره دوم:
سندی دیدم در آرشیو اسناد کتابخانه ملی که مربوط به حزب توده بود در این سنده آمده که، بکوشش حزب در مورخه ۱۳۲۵از طرف کارگران و دهقانان چالوس و کلارستاق، متینگ عظیمی تشکیل داده که تنها خواسته شرکت کنندگان متینگ، محکومیت ژنرال فرانکو در اسپانیا بوده و از دولت قوام السلطنه می‌خواهند که تمام روابط ایران را با حکومت اسپانیا قطع کند...!
(تصویر سند را
اینجا آورده ام)
یعنی پس از اشغال ایران در1320ش که اصلی ترین مشکل کشور قحطی نان و گرسنگی بوده، دهقانان و کارگران چالوس، مشکل اصلی شان، ژنرال فرانکو در اسپانیا بوده، انترناسیولیست یعنی این!

در دهه چهل در تهران مسابقه کشتی بین ایران و روسیه برگزار شد و از سوی حزب توده توصیه شد که بجای تشویق کشتی گیرهای ایران، کشتی گیران کشور رفیق روسیه را تشویق کنند!

آقای ایرج اسکندری در خاطراتش می نویسد که در ۱۳۳۰ش در باکو، حزب کمونیست آذربایجان یک شامی به افتخار رهبران حزب توده برپا کرده بود یکی از فعالان حزب توده بلند شد و همه را دعوت کرد که به افتخار معاهده ترکمنچای بنوشند که بخشی از ایران را جدا کرده و به روسیه واگذار کرده...!
(خاطرات ایرج اسکندری...ج۳،ص۱۲۱)


خاطره سوم:
سالها پیش، یکی از دوستانمان همسایه رئیس دانشگاه‌ آزاد اسلامی بود که این جناب دکتر رئیس دانشگاه، صبحها قبل از رفتن به دانشگاه، سوار ماشینش می شد و قبل از حرکت، مدتی داخل آن می نشست و ما ابتدا فکر می کردیم که جهت گرم شدن ماشین بوده اما بعدها دیدیم که جناب دکتر، یک کتاب دعایی مشغول خواندن می شد و پس از خواندن، کتاب را می بست و پف میکرد به اطراف فرمان و دنده ماشین و...!
حالا دعا کردن به عنوان عقیده شخصی محترم بود اما نمی دانم این دکترای فیزیک که قرار بود در دانشگاه، مبلغ عقلانیت و خردمندی و قوانین علمی باشد چه ارتباط علمی بین آن پف کردن و افزایش ضریب ایمنی فرمان ماشین از تصادفات برقرار کرده بود!

یاد کتاب "عشق و پرستش یا ترمودینامیک انسان" نوشته مرحوم مهندس بازرگان افتادم...!

حالا آن نماینده پارلمان مان، آن با سابقه ترین حزب مان که بیشترین نویسندگان و مترجمان را در خود جای داده بود و این هم، استاد و رئیس دانشگاهمان...همگی دست بدست هم داده و بمدت 150سال کوشیده اند تا بلکه غلامعلی ها و اروجعلی های...
روستای ما را مدرن کنند...!
20.2K viewsعلى مرادی مراغه ای, 07:50
باز کردن / نظر دهید
2024-06-11 17:32:13 از دکتر مسعود پزشکیان حمایت می کنیم...

علی مرادی مراغه ای
https://t.me/Ali_Moradi_maragheie

به نظر من حضور پزشکیان در اوضاع اسف انگیز کشورمان، فرصت کم نظیری را بوجود آورده است که اگر از کف رود دیگر به آسانی اعاده نخواهد شد.
امیدوارم جامعه روشنفکری از تاریخ گذشته درس بگیرند و از افراط گرایی و تفکر همه یا هیچ که مخصوصا امروزه در بین اپوزیسیون خارج نشین بیداد می کند دست بردارند!

پزشکیان فردی میانه رو می باشد، در طول زندگیش فاقد فساد بوده و در مقایسه با رقبایش، فردی مدرن و آشنا با مفاهیم دنیای جدید می باشد.
او در صورت پیروزی در انتخابات معجزه نخواهد کرد... اما دهها دلیل وجود دارد که انتخابِ او به سودِ میانه روی، به سود جامعه مدنی و به سودِ اهالی فرهنگ و به سود خواستهای دمکراتیک خواهد بود.

شکافهای عمیقی در جامعه ی ایران بوجود آمده است که اگر ادامه پیدا کنند می توانند برای کشور صدمات جبران ناپذیری در پی داشته باشند، در بین کاندیداها، تنها ریاست جمهوری پزشکیان می تواند به کمتر کردن این شکافها کمک کند:
شکافِ نسل ها، شکاف با دنیای غرب و مخصوصا شکاف اقوام ترک و کرد با مرکز...

مخالفانِ مشارکت در انتخابات، تایید صلاحیت دکتر پزشکیان از سوی شورای نگهبان را به منظور بالا بردن میزان مشارکت مردم در انتخابات می دانند، اما به نظر من، این برداشت، بکلی اشتباه است، چون فکر می کنم اگر مشارکت بالا باشد پیروزی پزشکیان حتمی خواهد بود و چنین ریسکی از سوی شورای نگهبان عقلایی به نظر نمی رسد و هیچ عقل سلیمی تن به چنین ریسکی نمی دهد...

رادیکالها و تندروها که به دنبال انقلاب و ایجاد مدینه فاضله هستند همچنان بر طبل افراط گرایی و قهر انتخاباتی خواهند کوبید!
اما هیچ ناجی از بیرون نخواهد آمد، این بسته به جربزه مردمِ هر کشوری می باشد که از کوچکترین فرصتها استفاده کرده خود را بالا کشند، از هر قدمی که کمک به میانه روی، عقلانیت سیاسی، کمک به گشایش و بسط فضای بازِ سیاسی و فرهنگی کند، استقبال کنند.

کولاکوفسکی زمانی نوشت که بدترین چیز، فقر و فلاکت مادی نیست بلکه، آنچه ما را درهم می شکند نبودِ چشم انداز آینده است...
ما در این اوضاع و احوال، بشدت نیازمندِ موفقیتهای کوچک و قدم به قدم می باشیم که یاس و ناامیدی را از زندگی مان بتاراند و به ما قوت قلب ببخشد.

به نظر من، پیروزی دکتر پزشکیان در این اوضاع و احوال حتما گامی به جلو خواهد بود...
31.5K viewsعلى مرادی مراغه ای, edited  14:32
باز کردن / نظر دهید
2024-06-09 12:46:50 ریش یا ریشه...؟!

علی مرادی مراغه ای
https://t.me/Ali_Moradi_maragheie

امروز، زادروزِ پطر كبير، نامورترين امپراتور روسيه (۱۶۷۲م) است...

دکتر شریعتی در مورد او سخنِ تمسخرآلودی دارد، می گوید:
پطر کبیر پس از بازگشت از هلند از عقب ماندگی کشورش روسیه ناراحت بود و برای از بین بردن عقب ماندگی، ریش گذاشتن را ممنوع کرد و دستور داد هر کجا ریشوها را دیدند ریش شان را بزنند... او خواست ریشه عقب ماندگی را پیدا کند اما بجای ریشه به ریش چسبید...!
(بازگشت به خویشتن... ص۵۳)
اما برعکس داوریِ پرتِ شریعتی، پطر کبیر کاملا به ریشه چسبید و هم ریش را اصلاح کرد و هم ریشه را.

دوران زمامداری پطر کبیر مصادف است با زمامداری شاه سلطان حسین صفوی. و هر دو نیز همزمان درگذشته اند در سالهای ۱۷۲۵م و ۱۷۲۶م.
اما یکی از آن دو، یعنی پطر کبیر ظهور دنیای جدید و ضرورت اصلاحات را با گوشت و پوست خود احساس کرد و دیگری غرق در دنیای هپروت و جهالت و حرمسرای خود بوده که حتی زمانی که محمود افغان ایران را درنوردیده و به دروازه های پایتختش اصفهان می رسد، شاه سلطان حسین برای دفع دشمن، به نذری شلّه ‌زردِ زنان حرمسرایش متوسل میگردد! و سرانجام نیز با دست خود، تاج از سر خویش برداشته بر سر محمود افغان ۲۱ ساله میگذارد و میگوید تقدیر چنین بوده...!

پطر کبیر در ۱۷۱۵م سفيرى بنام وولينسكى را به دربار ايران فرستاد تا قرارداد تجاری ببندد، سفیر چنان هوشمند بود که بزودی فهمید که شاه سلطان حسین آخرین روزهایش را سپری میکند و در بازگشت به روسیه، به پطر کبیر گزارش داد كه ايران در معرض خطر افغانهاست و مردم هیچ امیدی به دربار شاه سلطان حسین ندارند.
(نوایی، اسناد و مکاتبات سیاسی ایران ...ص۵۴)
و سفیر بعدی پطر کبیر، خود را به محمود افغانِ فاتح معرفى می نماید...!

اما برگردم به اصلاحات پطر کبیر.
رضاقلی خان هدایت، گزارش دست اولی از خصوصیات پطر کبیر و تلاشهای ارزنده اش برای نجات کشور عقب مانده روسیه بدست می دهد:
«طبعی ارجمند داشت و از صغر سن در وجودش آثار کبار بود چه زحمات کشیده و چه مرارت چشید، در تقویت و تربیت ملت خود چه سعی ها کرد، هنگامیکه ایلچی به جانب هولاند(هلند) می فرستاد خود نیز در سلک ملازمان ایلچی خود منسلک شده چون به دارالملک هولاند رسید خود را به کشتی جنگی انداخته به میان نجاران رفت و در این علم زحمت کشیده و از آنجا به انگلیس رفته در آنجا نجاری نمود تا به مقامی رسید که او را استاد پطر نجار میخواندند... شبها به جهت استحضار بر قواعد و قوانین آن دیار در کوچه ها و برزن همی گشت و روزها نجاری و درودگری همی کرد و پس از رجوع به مُلک خود، مردم را به سیاحت امر فرمود و مردم آن ملک را که از همه صناعات محروم بودند در اندک زمانی پخته و کامل و صاحب صنعت نمود و قوانین نظام در آن ملک رایج کرد و خود در مشق نظام و تغییر لباس تقدم فرمود تا در اندک وقتی سی هزار سپاه نظامی آراست و بتدریج صنایع در ملک او قوت گرفت تا ماهوت بافتند و کاغذ ساختند...»
(تاریخ روضه الصفای ناصری...ج۹ص۷۴۰۶)

و بعدها نیز، زین العابدین مراغه ای در ستایش از پطر کبیر می نویسد:
«... سياحت را بايد مانند پطر كبير كرد كه هجده ميليون جمعيت ملت روس در سايۀ آن سياحت حالا به يكصد و هجده ميليون رسيده...نتيجۀ سعى و عمل و همت به جز نيك‌ نامى و افتخار نخواهد شد؛ چنانكه پطر كبير از نتايج حسنۀ آن زحماتى كه در باب ترقى ملت و آبادى مملكت بر خود هموار نمود، زندۀ جاويد است...»
(سیاحتنامه ابراهیم بیگ...ج۱، صص۱۳۲ و ۲۹۸)
و سالها بعد، ناصرالدین شاه در سفر سومش به فرنگ، وقتی به بندر هارلم در هلند می رسد می نویسد:
«پطر كبير امپراطور روسيه در زمان سياحت به فرنگستان در اينجا مدتى بود علم كشتى‌ سازى ياد میگرفت و خود او در كشتى ‌سازى كار میکرد، در اينجا منزل داشت، اطاقى كه آنجا منزل داشت با مخلفات محفوظ مانده...»
(روزنامه خاطرات سفر سوم فرنگ، ص ۲۶۷)
و یکصد سال بعد، ایرانیان در جنگ با روسیه، دقیقا از همان ارتش و سلاحهای مدرن روسیه شکست خوردند و سر از جهنم ترکمنچای درآوردند که پایه و اساس آنرا پطر کبیر گذاشته بود.

اما سوال اینست که چرا ۱۵۰ سال پیش، امثال رضاقلی خان هدایت و زین العابدین مراغه ای که نه غرب را دیده و نه از دانشگاه سوربن فرانسه دکتری گرفته بودند ارزش اصلاحات و تلاشهای پطر کبیر را درست تشخیص دادند اما کسانی ضد مدرنیته چون دکتر علی شریعتی به خطا رفته و آنرا در حد ریش به تمسخر گرفت؟
آیا این خطای دید، ناشی از چپ زدگی روشنفکران دهه چهل نبود که نگاهی معیوب و کژاندیشانه نسبت به مفاهیم و تحولات غرب داشتند و همه چیز را در حد رابطه استعماری غرب تعبیر و تفسیر می کردند...؟

یادتان باشد!
همیشه، بخش اعظم بدبختی یا خوشبختی فرزندان، نه محصول مستقیمِ عملکردهایِ خودِ آنها، بلکه محصولِ مستقیمِ عملکردهای پدرانشان و نسلهای قبلی بوده است...
17.4K viewsعلى مرادی مراغه ای, edited  09:46
باز کردن / نظر دهید
2024-06-07 13:16:09 علی مرادی مراغه ای
@Ali_Moradi_maragheie

به بهانه ۱۹ خرداد سالروز درگذشتِ ذبيح ‏اللَّه منصوری...!

به درازای تاریخ در این کهن دیار،غالبا،نوشتنِ(واقعی)نه نان آوری که بریدن نان بوده و گویی از فراز قرنها، این حکایتِ تلخ قابوسنامه همچنان تر و تازه است كه مردی فرزند سركش و لا‌ابالی خود را نصيحت میکرد كه اگر دوباره سركشی كند او را به مكتبخانه خواهد گذاشت تا درس بخواند و دانشمند شود تا يك عمر فقير و گرسنه بماند!

۱۹ خرداد سالروز درگذشت منصوری است نمی خواهم به نقد آثارش بپردازم اما در این شکی نیست که او بسیاری را کتابخوان کرد و از وقتی كه گوتنبرگ اين دستگاه چاپ را به دست بشر سپرد، هيچكس به اندازه مرحوم ذبيح‌ الله منصوری مطلب ننوشته است! یعنی 1290 جلد ترجمه کرده که 150 عنوان منتشر شده و البته هر جلدش کمتر از 500صفحه نبوده...!
خدابيامرز هشت صفحه مقاله را برمیداشت در هشتصد صفحه ترجمه ميكرد!
نوشته‌ هایش نه تاريخ بود، نه رمان. اما همين بس كه در اين سرزمين كه كتاب نخواندن هنر اصلی مردم است بسياری را اهل مطالعه كرد.

منصوری میگفت وقتيكه به مكتبخانه میرفتم شاگردان پيش ميرزای مكتبخانه از حافظه و ذكاوت من تعريف كردند معلم برای امتحان هوش من شعر بلندی از مثنوی به من داد و گفت در عرض ده دقيقه حفظ كن.حفظ كردم و بدون غلط برايش خواندم...
ميرزای پيرمان نزديك شد، دست بر پشت من زد و با حالت افسوس گفت:
«پسرم تو يكی از بدبخت ترين مردمان اين سرزمين خواهی بود چون در اين سرزمين برای خوشبختی چيزهايی لازم است كه تو نداری. اما برای بدبخت شدن هر آنچه لازم است تو به کمال داری!»

ميرزایِ مكتبخانه درست گفته بود، چرا که پيرمرد(منصوری) بيش از شصت سال قلم زد و ترجمه كرد چون دست راستش فلج شد، با دست چپ نوشت، بیشترِ عمرش مستأجر بود، هرگز صاحب ماشین نشد!
آخر سر توانست آپارتمانی دست و پا کند و در آنجا بمیرد. البته شانس آورد که عاقبت به عنوان حروفچین، از سوی اتحادیه حروفچینان توانست بیمه شود!.
برای سعادت یک ملت، اسباب زیادی لازم است اما بدون شک برای بدبختی اش تنها همین کافی خواهد بود که با کتاب و مطالعه بیگانه باشد و قدر و منزلتِ مفاخر فکری و فرهنگی خود را نداند!

سخنانی که عمیق اند هرگز کهنه شدنی نیستند و تاریخ مصرفشان به قدمت حیات انسانی است.این سخن سعدی یکی از این نمونه هاست:
«آورده اند که فقیهی دختری داشت به غایت زشت به جای زنان رسیده و با وجود جهاز و نعمت کسی در مناکحت(ازدواج)او رغبت نمینمود...فی الجمله بحکم ضرورت عقد نکاحش با ضریری(نابینایی) ببستند. آورده اند که حکیمی در آن تاریخ از سرندیب آمده بود که دیده نابینا روشن همی ‌کرد فقیه را گفتند داماد را چرا علاج نکنی گفت ترسم که بینا شود و دخترم را طلاق دهد شوی زن زشت روی، نابینا به.»

اما برای تشخیص زشت از زیبا، باید بینا بود و مدام باید بهترین ها را خواند و خواند و خواند و لذتِ کشف را لحظه به لحظه تجربه کرد...

https://s8.uupload.ir/files/ص_fqmj.jpg
18.5K viewsعلى مرادی مراغه ای, 10:16
باز کردن / نظر دهید
2024-06-04 10:17:34
سی سال تاریخ ایران در کاریکاتورها...
علی مرادی مراغه ای
@Ali_Moradi_maragheie

شما تنها لازم نیست که برای فهم آنچه بر یک ملت گذشته است حتما کتاب تاریخی بخوانید بلکه از سیر و سرگذشت ادبیات، شعر، نقاشی و خیلی حوزه های دیگر نیز می توان به تاریخ یک ملت پی برد.
اصلا همه چیز تاریخ است و چیزی نیست که تاریخ نباشد، می توان از نقاشی از موسیقی از هر چیز تاریخ را فهمید!
از امرسن پرسیدند تاریخ چیست؟
گفت چه چیزی تاریخ نیست؟!

در اینجا کاریکاتورهای سی سال تاریخ ایران را به ترتیب زمانی آورده ام: از آغاز و شکل گیری انقلاب و پیروزی آن و جنگ ایران و عراق و پس از اتمام جنگ و تورم و ...را آورده ام.
از این کاریکاتورها می توان فهمید که در این سی سال چه گذشته است؟!
و همچنین، نگرشِ انسانِ ایرانی به پدیده های پیرامون خود چگونه بوده است...؟!
11.9K viewsعلى مرادی مراغه ای, 07:17
باز کردن / نظر دهید
2024-06-01 11:35:18 چرا نوشتن در تاریخ معاصر ایران سخت تر شده است؟!
علی مرادی مراغه ای
https://t.me/Ali_Moradi_maragheie

چند سال پیش مقاله ای نوشته بودم با عنوان«چرا نوشتن در حوزه تاریخ در ایران سخت است؟!»
می توانید بخوانید(اینجا).

اکنون که اوضاع را می بینم نتیجه می گیرم که نه تنها سخت بلکه سخت تر نیز شده و خواهد شد!.
این سختی بخاطر این نیست که هر بیسواد و غیرمتخصصی خود را در این حوزه صاحب نظر می داند بلکه به خاطر اینست که هر برهه ای از تاریخِ معاصر صاحب و مدعی دارد! مخصوصا دوران قاجاریه و دوران پهلوی و البته اکنون که هنوز به تاریخ نپیوسته است، کوچکترین نقد بر آنها به منزله فرو کردن چوب در لانه زنبوران است!

اصلی ترین علت آنست که وقتی شما از تاریخ قاجاریه یا مخصوصا از تاریخ پهلوی می نویسید شما دیگر در حوزه تاریخ نیستید بلکه از تاریخ گذر کرده، وارد سپهر سیاسی و ایدئولوژیک شده اید، مخصوصا به دوره پهلوی که مدعیان قدرت، هنوز زنده اند و به آن پشتوانه تاریخی تکیه زده اند.
در تاریخ معاصر، شما برای آنچه نوشته اید اگر دهها و صدها فکت و سند بیاورید بی فایده است، کافی است شما به محمدعلی شاه قاجاری بگویید مثلا چرا مجلس را به توپ بسته؟! و یا چرا رضاشاه بزرگترین زمینخوار تاریخ و تعطیل کننده مجلس و مطبوعات بوده؟! بلافاصله حملات و تخریب ها آغاز می گردد!
امروزه گروهی هر چند اندک اما بشدت افراطی وجود دارد که اگر قدرتی داشته باشند، فوری مجسمه های ستارخان، باقرخان و سایر قهرمانان مشروطه را برداشته، بجای آنها مجسمه محمدعلی شاه مستبد یا شجاع الدوله خونخوار را نصب می کنند!
این گروه افراطی، قاجاریه را معادلِ کل ترکان گرفته و کوچکترین نقد به دوران قاجار را ذنب لایغفر می دانند!.

اما متاسفانه برخی طرفداران پهلوی از قاجارپرستان نیز افراطی تر هستند، اگر آقای رضا پهلوی برای حفظ ظاهر هم که شده گاهگاهی از جمهوری صحبت می کند، طرفداران افراطی شان به شعاری کمتر از «جاوید شاه» رضایت نمی دهند!
زمانی کسانی که از ایران به فرنگ می رفتند مستشارالدوله یا میرزا ملکم خان می شدند که از حکومت قانون دفاع می کردند، اما امروزه خیلِ فرنگ رفتگانِ طرفدارِ پهلوی بجای حکومت قانون، عاشق تاج و چکمه می گردند!
آیا حال و هوای فرنگ نسبت به 150 سال پیش تغییر یافته است...؟!

مریدانِ افراطیِ سلسله های ایرانی مخصوصا آقای پهلوی، مرا یاد این حکایت خنده دار دهخدا می اندازند که:
«مريدی مدعی شد كه پير او چون كامل است، در همه انواع فضايل بر ساير ابناء بشر برتری دارد. شنونده بر سبيل انكار پرسيد:
آيا شيخ خط را نيز از میرعماد بهتر نويسد؟
مرید گفت: البته چنين است.
مشاجره به دراز كشيد. داوری را به خود مراد بردند. مراد انصاف داد كه رجحان كتابت ميرعماد مسلم است.
اما مريد متعصب قبول نکرد و اين را حمل بر تواضع و فروتنی مراد كرده گفت: آقا شكسته نفسی میكند، غلط ميكند!
پير نمی پرد مريدان می پرانند. پير می سازد، مريدان دسته می نهند.
يك مريد خر بهتر از يك ده شش دانگ است».

یادتان باشد که اکثرا نیز در سربزنگاههای تاریخی، آن اطرافیان و آن مریدانِ احساسی و افراطی تعیین کننده میگردند و دیکتاتورها چنين تراشیده و ساخته می‌شود!
یاد فیلم زندگی برایان(Life of Brian) افتادم که در آن، مرد عامی و بیچاره ای را اطرافیان بر دستها بلند می کنند و بادش می زنند که تو مسیح هستی و آن بیچاره فرار می کند که من مسیح نیستم اما مریدان مگر دست برمی دارند!
و همیشه نیز حرف آخر را این مریدانِ ابله می زنند به جز موارد بسیار استثنایی مثلا گاندی یا نلسون ماندلا که از دست آن مریدان، قسر درمی روند...

به نظرم مردمِ جهان سومی که بیشتر احساسی هستند تا خردمند و عقلانی. باید این فیلم را ببینند.
من این تکه از فیلم زندگی برایان را انتخاب کرده ام
(اینجا ببینید)
در ظاهر خنده دار است اما در باطن تلخ است به درازای تاریخ...
و البته در آخر فیلم، آن بیچاره را باد کرده و گنده می کنند برای ذبح و صلیب...!
14.9K viewsعلى مرادی مراغه ای, edited  08:35
باز کردن / نظر دهید