Get Mystery Box with random crypto!

علی مرادی مراغه ای @Ali_Moradi_maragheie به بهانه ۱۹ خرداد س | دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

علی مرادی مراغه ای
@Ali_Moradi_maragheie

به بهانه ۱۹ خرداد سالروز درگذشتِ ذبيح ‏اللَّه منصوری...!

به درازای تاریخ در این کهن دیار،غالبا،نوشتنِ(واقعی)نه نان آوری که بریدن نان بوده و گویی از فراز قرنها، این حکایتِ تلخ قابوسنامه همچنان تر و تازه است كه مردی فرزند سركش و لا‌ابالی خود را نصيحت میکرد كه اگر دوباره سركشی كند او را به مكتبخانه خواهد گذاشت تا درس بخواند و دانشمند شود تا يك عمر فقير و گرسنه بماند!

۱۹ خرداد سالروز درگذشت منصوری است نمی خواهم به نقد آثارش بپردازم اما در این شکی نیست که او بسیاری را کتابخوان کرد و از وقتی كه گوتنبرگ اين دستگاه چاپ را به دست بشر سپرد، هيچكس به اندازه مرحوم ذبيح‌ الله منصوری مطلب ننوشته است! یعنی 1290 جلد ترجمه کرده که 150 عنوان منتشر شده و البته هر جلدش کمتر از 500صفحه نبوده...!
خدابيامرز هشت صفحه مقاله را برمیداشت در هشتصد صفحه ترجمه ميكرد!
نوشته‌ هایش نه تاريخ بود، نه رمان. اما همين بس كه در اين سرزمين كه كتاب نخواندن هنر اصلی مردم است بسياری را اهل مطالعه كرد.

منصوری میگفت وقتيكه به مكتبخانه میرفتم شاگردان پيش ميرزای مكتبخانه از حافظه و ذكاوت من تعريف كردند معلم برای امتحان هوش من شعر بلندی از مثنوی به من داد و گفت در عرض ده دقيقه حفظ كن.حفظ كردم و بدون غلط برايش خواندم...
ميرزای پيرمان نزديك شد، دست بر پشت من زد و با حالت افسوس گفت:
«پسرم تو يكی از بدبخت ترين مردمان اين سرزمين خواهی بود چون در اين سرزمين برای خوشبختی چيزهايی لازم است كه تو نداری. اما برای بدبخت شدن هر آنچه لازم است تو به کمال داری!»

ميرزایِ مكتبخانه درست گفته بود، چرا که پيرمرد(منصوری) بيش از شصت سال قلم زد و ترجمه كرد چون دست راستش فلج شد، با دست چپ نوشت، بیشترِ عمرش مستأجر بود، هرگز صاحب ماشین نشد!
آخر سر توانست آپارتمانی دست و پا کند و در آنجا بمیرد. البته شانس آورد که عاقبت به عنوان حروفچین، از سوی اتحادیه حروفچینان توانست بیمه شود!.
برای سعادت یک ملت، اسباب زیادی لازم است اما بدون شک برای بدبختی اش تنها همین کافی خواهد بود که با کتاب و مطالعه بیگانه باشد و قدر و منزلتِ مفاخر فکری و فرهنگی خود را نداند!

سخنانی که عمیق اند هرگز کهنه شدنی نیستند و تاریخ مصرفشان به قدمت حیات انسانی است.این سخن سعدی یکی از این نمونه هاست:
«آورده اند که فقیهی دختری داشت به غایت زشت به جای زنان رسیده و با وجود جهاز و نعمت کسی در مناکحت(ازدواج)او رغبت نمینمود...فی الجمله بحکم ضرورت عقد نکاحش با ضریری(نابینایی) ببستند. آورده اند که حکیمی در آن تاریخ از سرندیب آمده بود که دیده نابینا روشن همی ‌کرد فقیه را گفتند داماد را چرا علاج نکنی گفت ترسم که بینا شود و دخترم را طلاق دهد شوی زن زشت روی، نابینا به.»

اما برای تشخیص زشت از زیبا، باید بینا بود و مدام باید بهترین ها را خواند و خواند و خواند و لذتِ کشف را لحظه به لحظه تجربه کرد...

https://s8.uupload.ir/files/ص_fqmj.jpg