Get Mystery Box with random crypto!

ناتوان سازی زنان در سطوح میانی، مانعی برای رسیدن زنان به قدرت | جامعه شناسی"زنان و خانواده"

ناتوان سازی زنان در سطوح میانی، مانعی برای رسیدن زنان به قدرت یابی مدنی در سطوح کلان (1)

دکتر عالیه شکربیگی
یکی از مسائلی که همواره پیرامون آن در جوامع مختلف و در میان فعالان حقوق زنان قابل بحث و بررسی است، چگونگی قدرت یابی حقوق زنان است .سوال این است که موانع بازدارنده قدرت یابی زنان در کدام سطوح است و نقش تشکل ها و ارزش های مدنی و جامعه مدنی در” قدرتمندی” زنان چیست؟ “قدرتمندی” قابلیت افزایش یافته ای است برای گرفتن تصمیمات مستقل و خودمختار که روابط قدرت نابرابر را تغییر می دهد.در ابتدا باید به این نکته ی مهم اشاره نمود که قدرتمند شدن زنان ربطی به مداخلات مرسوم و از بالا ندارد، زیرا این نوع مداخلات، ساختارهای قدرتی را که بین زنان و نهادهای دولتی قرار گرفته است، را نادیده می گیرند. برای حل این مشکل، ما توجه خود را به نیروهای سطح میانی معطوف می کنیم که سازنده ی نظام های جنسیتی اند. نظام هایی که قدرت یابی زنان، در درون آن ها پدید می آید. به عنوان مثال، در بررسی وضعیت زنانی که در ایران در سطوح کلان مدیریتی و قدرت حضور پیدا کرده اند از تعداد انگشتان دست هم کمتر است و این گواهی بر عوامل ناتوان ساز زنان در سطوح میانی است و در بسیاری از موارد زنان را در قدرت میانی و یا خرد حفظ می کنند.

به عبارت دیگر در پاره ای از موارد زنان و فعالیت های آنان توسط ساختارهای خاص قدرت که آن ها را احاطه کرده، محدود شده است. بطوری که سازمان های مدنی که به قدرتمند شدن زنان در جوامع بشری کمک می کنند مانند برنامه ی پکن، کنواسیون رفع هر گونه تبعیض از زنان و اهداف توسعه ی هزاره در صورتی که هنگام اجرا، با مانع ساختارهای قدرت موجود بین زنان ونهادهای دولت مواجه شوند، تاثیرگذار نخواهند بود.

بنابراین شناخت ماهیت این ساختارهای قدرت و راه هایی که اعمال قدرت را در زندگی واقعی زنان بی اثر می کنند بسیار ضروری است. بدون بذل توجه و پذیریش موجودیت داشتن این ساختارها و روابط قدرت و شیوه اعمال آن، صرف اهتمام به تنظیم سیاست های بی عیب و نقص و مناسب تر در سطح کلان، عملی ناکافی و حتی بیهوده خواهد بود. به هرحال این شیوه های اعمال قدرت ناتوان ساز که به دلایل مختلف رخ می دهند معمولا در سیاست ها، برنامه ها و مداخلات توسعه ای نادیده گرفته می شوند. علت این امر چیست؟ علت آن است که این نیروهای ناتوان ساز در اغلب موارد، به عوض آن که در سطوح کلان عمل کنند، در سطوح میانی عمل می کنند. طبیعتا بین سطوح میانی و کلان از نظر قلمرو اعمال قدرت تفاوت اساسی وجود دارد.قدرتی که در سطح کلان اعمال می شود، قدرت حکومت است که در کل قلمرو کشور قابلیت اعمال دارد. حال آن که قلمرو اعمال قدرت در سطح میانی محلی است و تنها در بخش هایی از کشور، برای مثال در برخی استان ها، شهرستان ها، روستاها و خانوارها قابل اعمال است. عوامل ناتوان ساز در سطوح میانی، یعنی آن جایی که دولت و جامعه به هم ارتباط پیدا می کنند،از دید جامعه شناسان و نخبگان جامعه پنهان مانده است.

یکی از معدود متفکرانی که به این ارتباط دولت و جامعه توجه داشته است، هابرماس است، که آن را”حوزه عمومی” می نامد. و این در حالی است که حوزه عمومی متشکل از افرادی است که به واسطه منافع خصوصی شان( و نه برای احراز منفعت های جمعی) به مثابه یک جمع گرد هم آیند و نیازهای جامعه را با صراحت به دولت اعلام کنند.(هابرماس،۱۹۶۲،۱۷۶) این روزها سخن از جامعه مدنی به عنوان نیازی مبرم و امری مطلوب همه جا به گوش می رسد، در حالی که خود “جامعه” کاملا نادیده گرفته می شود. به هرحال تجربیات جوامع مختلف حاکی از آن است که ساختار و روش های اعمال قدرت در سطح میانی می تواند محدود کننده ی قدرت زنان باشد و اینجا همان نقطه ی عطفی است که از آن به نام سقف شیشه ای نام می بریم، در حالیکه در ظاهر هوادار حضور زنان در سطوح کلان قدرت هستند، اما در همان حال از ورود آنان به سطوح بالاتر جلوگیری می کنند. ادامه دارد.....