Get Mystery Box with random crypto!

#روزنوشت_ها همه تلاشم آن است اول روزنوشت ها را خودم بنویسم با | دلتنگی های یک عاشقِ دیوانه

#روزنوشت_ها

همه تلاشم آن است
اول روزنوشت ها را خودم بنویسم با دستهای خودم
هر چند کوتاه اما نوشته خودم‌باشد
و‌دوم آن که
درست است نامش روزنوشت است و شبها منتشر میشود که دیگر از نوز روز هم خبری نیست
اما بالاخره همان شب منتشر شود و به فردا نرسد
که اصولا وعده شام برای شام است
و وعده صبحانه برای آغاز روز
درست است که می توان شام را در صبحانه هم میل کرد
اما حال صبحانه به چای ش است و‌نان و‌پنیرش
حکایت روزنوشت هم همین است که هر شب منتشر شود
این که چرا گاهی از نوشته های عزیزان دیگز استفاده میکنم قطعا به دلیل کمبود سوژه برای نوشتن نیست
چرا که در جامعه ای زندکی میکنیم که هر لحظه اش حداقل برای من دلیلی درست پیدا میشود برای نوشتن
مثلا همین دیروز از جناق مرغ (اگر کلمه را درست نوشته باشم ) سوژه داشتم تا پدری که اصرار داشت فرزندش میخواهد ترک کند و مرا تا ده شب در دفترش نگه داشت
و در نهایت هم نه خودش امد و‌نه فرزندی که مثل روز برایم روشن بود قرار بر نیامدن دارد و بس
پس سوژه هست اما گاهی وفت ها نوشته بعضی از عزیزان و سروران به قدری زیبا از موضوعی سخن رانده که حیف است من بخواهم در ان حرف جدیدی بزنم
پس ناچارا همان را منتشر می کنم
و اما در مورد دوم که این روزها بیشتر شده است و روزنوشت ها صبح ها چشم می گشاید
صادقانه بگویم توان نوشتنم اندک شده است
به سختی می نویسم و به سختی هم می خوانم
نه توان جسمی ام اجازه می دهد
و نه نور نداشته چشمان م
من ی که گاهی روزها حداقل چهارصد صفحه کتاب میخواندم امروز وقتی پنج صفحه میخوانم چشمانم درد میگیرند و دیگر اجازه نمی دهند
یا همین‌نوشتن که وقتی شروع می کردم تا زمانی که کلمات خسته می شدند می نوشتم
اما حالا به جای کلمات
انگشتان من خسته می شوند و دست هایم
و حتی چشمانم
حالا دیگر اندک مجالی برای زیستن می خواهم
و اندک مجالی بیشتر برای پرواز کردن…..

۱۴۰۱.۰۵.۰۸
#علی_حیدری