° به خواب میروم. به خواب میروم و در واقع به جایی سقوط میکنم | تجربه زیسته l امین بزرگیان
° به خواب میروم. به خواب میروم و در واقع به جایی سقوط میکنم که خواب آنجاست. خواب، تجمیع همه سقوطها در زندگی است. هر وقت میخوابیم، سقوطهایمان را در قدرتهای روزمره، تقلید میکنیم. خواب همه سقوطهای روزمره را جمع میکند؛ اعلام نمادین ضعفها، خستگیها و ناتوانیهاست. خواب لذتبخش است تا جایی که دیگر نتواند خود را تحمل کند. «دردِ لذت وقتی میآید که لذت نمیتواند خود را تحمل کند¹». وقتی خواب تحمل ناپذیر میشود در واقع با لحظهای روبروییم که خواب توانایی تجمیع کردن سقوطهای روزمره را از دست داده و این سقوطها در مرکزی بیولوژیک_روانی بنام خواب مجتمع نمیشوند، به کنترل در نمیآیند و سرسختانه تن به کنترل نمیدهند. مرگْ خواب نهایی و سقوط پایانی است. سقوطی که همهی سقوطهای حیات را نه بطور نمادین که اینبار در شدتِ واقعیبودن، تجمیع و خاموش میکند. مرگِ قریبالوقوعِ من اعلام اتمام سقوطها و صعودهای من به دیگران است. و چون کسی نیست که مرگ من را تحمل نکند ( منی دیگر باقی نمانده است)، مرگ سرحدات لذتِ سقوط است؛ یک خواب عمیق بدون کابوس، بدون بیخوابی، بدون هجوم خاطره و اضطراب و حتی فارغ از وحشتِ یادآوریِ مرگ خود.
۱. از کتاب به خواب رفتن (Tombe de sommeil) ژان لوک نانسی