°درباره منتظری الف) این روزها سالگرد درگذشت حسینعلی منتظری اس | تجربه زیسته l امین بزرگیان
°درباره منتظری
الف) این روزها سالگرد درگذشت حسینعلی منتظری است. منتظری بحرانزا بود. بیراه نیست اگر او را «آیتالله آنتیگونه» بنامیم.
با اینکه به هیچ عنوان ژستهای مرسوم یک شخصیت سیاسی را نداشت اما سیاست را تا سرحدات خودش پیش میبرد. بدون توجه به ساختار مرسوم قدرت، زیر هیچ مصالحهای را با حاکم امضا نمیکرد و خطرش همواره وجود داشت. در دورانی که «مردم» ازبین رفته بود، تظاهرات یکنفرهی اعتراضی در راهروها و کریدورهای ساختمان دولت بود. همواره «خطر» بود. و این برای حاکم بحرانزاست.
معمولا شخصیتهای سیاسی تراز اول، اپوزیسیون یک حکومت و پوزیسیون حکومت بعدیاند. آنهایی که در هر دو حکومت اپوزیسیوناند، پس از حذف سیاسی در حکومت دوم واجد این خصلت میشوند، اما منتظری در اتاق ریاست به كل اداره حمله میکرد. او در موقعیت نا-حذفی، اپوزیسیون بود. مشخص نبود که اپوزیسیون است یا پوزیسیون. او در درون، بیرون بود. و این برای دانش سیاسی مرسوم بحرانزاست.
منتظری در سلسله مراتب حوزوی بالاترین درجه فقاهتی و در زندگی شخصی معتقد به دستورات کلاسیک دینی بود. در این حال همواره از حقوق مطرودان و حذفشدگان در عمومیترین مکانها دفاع میکرد و به گونهای پراتیک (خیلی مهم است) کاری برای آنها میکرد. و این برای منتقدانِ دین بحرانزاست.
منتظری در سبک فقاهتیاش به نوعی اجتهاد مدام معتقد بود. باورها و دستورات دینی را همواره به سرمنشا میبرد و با وضعیت امروز منطبق میکرد. او حکم کرد که دست دادن مرد مسلمان با زن غیر مسلمان چنانچه زن به نشانه احترام میخواهد با او دست بدهد اشکال شرعی ندارد. او برای بهائیان (یعنی کسانیکه بنیان شیعه را به هم میزنند) به عنوان فقیهی شیعی حق شهروندی قائل بود و غیره. و این برای دینداران بحرانزاست.
منتظری خالق تئوری ولایت فقیه بود. او به دست هر دو ولی فقیه تاریخ شکنجه شد. او برای خودش و اطرافیانش هم بحرانزا بود.
در نتیجه برخلاف تبلیغات، منتظری هرچند با معادلات سیاسی مرسوم سازگاری نداشت اما به سبب خصلت آنتیگونهای و بحرانزایش برای همگان، سیاسیترین چهره معاصر بود.
ب) منتظرى نكته مهمى را نشان مىدهد. او كسى است كه تئورى ولايت فقيه را عملى ساخت. هيچ فرد و نهادى به اندازه او خالق نظام جمهورى اسلامى نيست. در واقع اركان اصلى نظام وامدار تلقى نخستين او از حكومت مطلوب است. در عين حال او مهمترين چهره اپوزيسيون نظام نيز است. تنها فردى است كه در دهه نخستين حكومت، شيفته آيت الله خمينى نبود. او توانست در ذهن خودش دستگاه فكرىاش را مورد بازبينى قرار دهد و بر ضد محصولاتش برآشوبد. تا جايى پيش رفت كه مهمترين اسرار نظام را از انتقاد به شيوه اداره جنگ تا اعدامهاى ٦٧ فاش كرد. او سكوت نكرد. خفه نمىشد. در تنهاترين وضعيت نيز حرف زد و حرف زد تا كل سيستم را مجاب كرد كه بايد خفهاش كرد. همه براى ساكت كردنش همكارى كردند. كليت نظام كه يكبار در دهه اول با ايده او ساخته شده بود، اينبار به هدف حذف او بازساخته شد.
اما اين پايان كار نبود. او يكبار ديگر كليتى را ساخت. اينبار و آخرين بار، مردم را؛ و در روز تشييع جنازه عجيبش در مركز جهان تشيع و قدرت ايدئولوژيك نظام، با حضور تنانه يا نمادين همه.
خطرناكترين اپوزيسيون نظام و مردمىترين منتقد وضعيت موجود، پوزيسيونترين فردِ همين ساختار است. اين واقعيت شايد همچون تروتسكى براى انقلاب روسيه، اين نكته را يادآورى كند كه بانيانِ تغيير و مؤثرترين منتقدان از ناكجاها سر نمىرسند. چهره قديس و بىخطا و مادرزادْ دموكراتيك، توهمى بيش نيست.