Get Mystery Box with random crypto!

تلویزیون مستندی قدیمی درباره بندر لنگه نشون میداد. کل نریشن مث | Anarchonomy

تلویزیون مستندی قدیمی درباره بندر لنگه نشون میداد. کل نریشن مثل یک شعر بود. یعنی سعی نویسنده این بوده که شعر بنویسه. «دل به دریا می‌زنند تا با ناشناخته‌ها...». خلیج فارسه بابا، چه ناشناخته‌ای؟ رمان ژول ورن می‌نویسی مگه؟ «ملوانان شجاع».. شجاع؟ بدبخت مجبوره. نره ماهیگیری از گرسنگی میمیره. تو جبر که شجاعت نیست. دریغ از ذره‌ای اطلاعات بدرد بخور، که بعد از دیدن مستند بتونی بگی حالا یه چیزهایی می‌دونم درباره بندر که قبلا نمی‌دونستم.
نه زمان روی این شعرنویسی اثر داشته نه سوژه. حتی مستندهای دوره پهلوی هم همینطورند. سوژه میتونه بندر باشه، یا عشایر، یا جنگل! (اگه سوژه جنگل باشه، درباره «مه» دکلمه میسازه).
این فقط میل بیمارگونه ایرانی به «حس» نیست. بلکه بی‌میلی شدیدش به دیتاست. ممکنه بگن میل شدید به حسی کردن همه‌چیز، منجر میشه به بی‌میلی به دیتا. ولی لزوما اینطور نیست. در ایران این دو مستقل از هم رشد کرده‌اند. یعنی فارغ ازینکه چقدر معتادند به حسی کردن همه‌چیز، به طور ویژه بیزارند از دیتا.
سبک حکمرانی مغولی در ایران، که رسوب چندصدساله داره و تا همین الان باقیست، که دیتا رو خطر جلوه میده، بی‌تأثیر نبوده. اما زیر این سبک حکمرانی یک واقعیت فرهنگی هم وجود داره. خود این مردم هم دیتا رو خطر می‌بینند، و ازش دوری می‌کنند.