وقتی یه کار عجیب از عدهای سر میزنه، تازه عدهای دیگه میفهمند | Anarchonomy
وقتی یه کار عجیب از عدهای سر میزنه، تازه عدهای دیگه میفهمند که عه ذهن انسان اینجوری هم میتونه کار کنه. اما من سعی کردم از قبل بفهمم چجوری کار میکنه، تا بعدا از چیزی تعجب نکنم. در طی کشف اینکه ذهن چجوری کار میکنه، سنگینترین چیزی که باش مواجه خواهی شد حرکت در جهت خلاف منافع به دلیل جابجا شدن اولویتهاست! مثلا ماسک نمیزنه، با اینکه در معرض خطر حجم زیادی از ویروس در فضاست (که حتی یک درصد تغییر در مقدار دریافتی روی سرنوشتش اثر میذاره)، چون اونایی که میگن باید ماسک زد آدمهای بیخودی هستند! که یعنی اولویت، از بیمار نشدن، تغییر پیدا کرده به حرص آدمهای بیخود را درآوردن! وقتی توصیه میکنی درس بخون، میگه خودت چرا نخوندی؟ که یعنی اولویت، از کسب مهارت، که بعدا قراره تعیین کنه تو آپارتمان بخوابه یا رو نیمکت پارک، خارج شده، دو پله رفته پایینتر، و اولویت یک به مسابقه کلامی با توصیهکننده اختصاص پیدا کرده. وقتی میگی خر نباش و برای جراحی پا نشو بیا ایران، اینجا کلیه رو به جای آپاندیس درمیارن و مریض به خاطر عفونت بیمارستانی فوت می کنه، نه به خاطر دراومدن کلیه و آپاندیس، شروع میکنه بد گفتن از سیستم درمان کانادا! که یعنی اولویت، که باید دوری کردن از ریسکهای حیاتی باشه، جاش رو داده به اولویت قیمتی، و در پله دوم هم قیاسهای معالفارق کلیشهای «اینجا و آنجا»، و دوری کردن از ریسک حیاتی رفته پله سوم! اگه بپذیری که واقعیت شامل این طرز کارکرد ذهن هم میشود، تکالیفت به کلی تغییر میکنه. و میشه حدس زد کسانی که در طول تاریخ تونستند مردم رو اونجور که میخواستند هدایت کنند، چه از خوبها بوده باشند و چه از شیاطین، این رو میدونستند.