2022-07-30 08:26:55
#پارت۵۷۱
چشم از من گرفت و گفت : من نمی خوام پای نفر سومی به زندگیمون باز شه..
ما هیچ وقت نیازی
به بچه نداریم !
با حرص سرم و به دستم تکیه دادم و گفتم : این نفر سوم بچمونه..
از من و تو میشه !! غریبه که
نیست..
جدی گفت : هر کی باشه.. دوست ندارم به ما
اضافه بشه !! تا آخر عمر دو نفری با هم زندگی می
کنیم و می گردیم.. فقط من و تو !!!
جوابی ندادم و با تعجب بهش چشم دوختم..
به سمتم برگشت و گفت : قول میدی..؟؟
برای اینکه از این بحث و از قول دادن فرار کنم گفتم : حالا تا اون موقع خیلی مونده !!بعد یه
فکری می کنیم..
کمی نگاهم کرد ! دستش و باز کرد و به سمتم
گرفت.. آروم تو بغلش خزیدم و سرم و رو بازوش
گذاشتم .. دقایقی تو سکوت گذشت .
. قفسه سینه اش به آرومی بالا و پایین می شد.. فکر کردم
خوابیده.. اما کنار گوشم زمزمه کرد : دلین..؟؟
آروم گفتم : بله..؟؟
- اگه من خیانت کنم تو چی کار می کنی..؟؟
- بگیر بخواب کوهیار !
- اول جواب من و بده ! جدی چی کار می کنی..؟؟
سرم و عقب کشیدم و نگاهم و به نگاهش دوختم و گفتم : خیانت می کنم.. !
جا خورد.. آروم پلک زد و گفت : یــ.. یعنی چی..؟؟
دوباره سرم و رو بازوش گذاشتم و گفتم : خیانت کنی.. خیانت می کنم ! دروغ بگی.. دروغ میگم
بهت ! مهربون باشی.. مهربونی می کنم باهات !! هر کاری کنی همون و میبینی..
با نگرانی گفت : واقعا خیانت می کنی..؟؟
با اطمینان جواب دادم : اگه تو این کار و بکنی آره..!!!
3.9K views05:26