Get Mystery Box with random crypto!

بازار استان ها

لوگوی کانال تلگرام bazareqazviniha — بازار استان ها ب
لوگوی کانال تلگرام bazareqazviniha — بازار استان ها
آدرس کانال: @bazareqazviniha
دسته بندی ها: حراجی
زبان: فارسی
مشترکین: 609
توضیحات از کانال

دراین کانال آگهی وسایل منزل،وسایل نقلیه،املاک،نیازمندی ها و تبلیغات درج میشود وتابع قوانین جمهوری اسلامی است
مدیر وادمین کانال مسئولیتی درموردصحت وثقم معاملات ندارندهنگام معامله دقت کنید
👨ادمین آقا:
@ali35735👈
🧕ادمین بانو:

Ratings & Reviews

3.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

2

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 22

2022-05-19 15:18:00
میز نهار خوری
119 views12:18
باز کردن / نظر دهید
2022-05-19 07:37:51
#فروشی
زمین کشاورزی چاه حسینیه بادرود
موقعیت عالی قیمت بسیارمناسب
134 views04:37
باز کردن / نظر دهید
2022-05-19 03:32:18 ی روز با هم بحثمون شد، مثل همیشه سر چیزایی که حتی ارزش بحس کردن هم نداشت، کلی با هم دعوا کردیم، البته من ب حرمت حسی که بهش داشتم فقط سکوت میکردم. در قسمتی هم گفته شد که من ب شدت از دعوا متنفرم، دوست ندارم با کسی دعوا کنم، ماه رمضان بود و منم بی حوصله، رفتم شرکت، همش حواسم ب گوشی بود و انتظار میکشیدم، اون روز توی محل کارم در حد اخراج شدن دعوا کردم، اخراج هم شدم، رفتم لباساما عوض کنم برم خونه که بچه ها اومدن دنبالم، اون روز کلی گریه کردم ب حال خودم ی لحظه پشیمون شدم. از همه چی پشیمون شدم از این که دوباره عاشق شدم هم پشیمون شدم، فردای همان روز با هم کلی بحث کردیم، تصمیم داشتم از زندگیش برای همیشه گورم را گم کنم و برم رد کارم، آخه تو همون دعوا بهم گفت تو مثل ی دستمال میمونی که باید بندازمش دور، خداییش ی طوری شدم دلم برای اون پنج سالی که مثل الماس میدرخشیدم هم خیلی خیلی تنگ شد، داشتم میرفتم در تلاش بودم تمام صفحات مجازی را حذف کنم اما همش پیام میداد و راه رفتنم را سد میکرد، ی قسمت از حرفاش گفت من دوست ندارم عشق عوض کنم، اون روزم کلی گریه کردم، نه برای عشقمون نه، برای دلی گریه کردم که احمق بود و خر، وقتی که گفت حوصله ی عشق عوض کردن ندارم، فکرم پرواز کرد به سن ۱۴ سالگی تا ۲۱ ۲۲ سالگیم. عشقم یک طرفه بود، خودم میدونستم چون نابینام عمرن بهش نمیرسم، اما دلمو ب دفترهای بریلم خوش کرده بودم، خاطرات روز مره ام را برای عزیزتر از جانم مینوشتم، تو خیابون بلند بلند نمیخندیدم مبادا عشق یک طرفه دل چرکین بشه، با خودم گفتم هی روزگار تف تو روت بیاد، چقدر ایار عشق پایین اومده، عشق سرخ کمی عشق سفید قاطیش شده، گفتم من وقتی فهمیدم عشقم زن گرفته، تا مدتها مریض بودم، حتی مدتی ب جرم عاشقی بستری شدم ولی این روزا عشق شده نقل دهن مردم،. پایان این متن قضاوتش با شما. خاطره ای از سری خاطرات سمیه شریفیخواه، فاطمه.
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۱.


@delneveshtehhaiefatemeh1364
26 views00:32
باز کردن / نظر دهید
2022-05-18 20:48:05 چرخ خیاطی فروخته شد
85 views17:48
باز کردن / نظر دهید
2022-05-18 20:48:05 میز ناهار خوری فروخته شد
84 views17:48
باز کردن / نظر دهید
2022-05-18 20:44:52 لوستر از مهاباد فروخته شد
83 views17:44
باز کردن / نظر دهید
2022-05-18 20:44:52 قفسه های مغازه فروخته شد
84 views17:44
باز کردن / نظر دهید
2022-05-18 19:06:47
𝑨𝑹𝑰𝑨 𝑪𝑯𝑨𝑹𝑲𝑯

POWER
تنه آلمینیوم
93 views16:06
باز کردن / نظر دهید
2022-05-18 14:32:07
تخم #بلدرچین
112 views11:32
باز کردن / نظر دهید
2022-05-18 08:18:33
فروش
142 views05:18
باز کردن / نظر دهید