2021-10-03 21:04:47
به بهانهیِ شصت و سومین سالروزِ شروع به پخشِ برنامههایِ تلویزیونی در ایران:
درست در ساعتِ پنجِ عصر، در روزِ جمعه، یازدهم مهر ۱۳۳۷ تعدادِ معدودی از مردمِ تهران شاهدِ پدیدهای بودند که چند سالی طول کشید همهگیر شده و تبدیل به تب و بعد عادت و اجبار شود.
نخستین برنامهیِ واقعیِ تلویزیونی در این روز از تلویزیونِ خصوصیای که
"حبیبالله ثابت"- موسوم به "ثابت پاسال"-
(۱۲۸۲ تهران - ۱ اسفند ۱۳۶۸ لس آنجلس)
بازرگان و کارآفرینِ موفّقِ آن دوران بنا کرده بود، پخش شد.
مدتها طول کشید «تلویزیونِ ملّیِ ایران» که دستگاهی به معنایِ کامل دولتی محسوب میشد، در سال ۱۳۴۵ آغاز به کار کند و کمی بعد، "ثابت" ناچار شد ایستگاهِ تلویزیونیاش را به آن بفروشد- که همان مکانِ فعلیِ «کانالِ دو» امروزی در انتهایِ «الوند» است.
تا جایی که میدانیم، در دورهیِ تلویزیونِ «ثابت»، آنچه که پخش میشده، اغلب زنده اجرا شده یا فیلمهایِ سینمایی و سریالهایِ خارجیای بوده که خریداری کردهبودند. ضبط و پخشِ ویدیوییِ خانگی هم که اساساً سالها بعد در دسترس قرار گرفت.
به یاد ندارم اثری از آثارِ تولیداتِ تلویزیونِ «ثابت پاسال» را در جایی دیده باشم،
امّا...
«خشت و آئینه» یک صحنهیِ حیرتانگیز دارد که حتّی در اولیّن نوبتِ تماشا، حالا جدا از مضمونِ تکاندهنده و کناییاش، اجرایِ کمنظیرش آن را برایم به یادماندنی و کنجکاویبرانگیز جلوه داد. نه فقط حرکاتِ درست و چشمنوازِ دوربین و قاببندی و دوربینگذاری و...، بلکه استفاده از تکنولوژی و پدیدهای نو و نه چندان همهگیر هنوز برای بیانِ سینمایی، آن هم با آن جزییات و کمالگرایی که خاصِّ "گلستان" بود.
عجیبتر آنکه فهمیدم این صحنه پیش از دورانِ «تلویزیونِ ملّیِ ایران» و اساساً پیش از دسترسی به امکاناتِ ضبط و پخشِ ویدیویی طرّاحی و فیلمبرداری شدهاست.
به یاد دارم خودِ "ابراهیم گلستان" شرحی از این واقعه داده و گفته بود که این صحنه را با هماهنگیِ مدیرانِ تلویزیونِ «ثابت» گرفتهاند، آن هم به این صورت که فیلمی از بازیگرشان - شادروان "اکبر مشکین"- را به کارکنانِ آن تلویزیون دادهاند تا در ساعتِ مقرّر برای فیلمبرداری، تصویرِ او و بازی اش از فرستندهیِ تلویزیونی پخششده تا گروهِ "گلستان" بتوانند آن تصاویرِ تلویزیونی را در خیابان و از پشتِ ویترینِ فروشگاه ثبت کنند!
"ولی اون جا فقط یک کانال تلویزیونی وجود داشت و اون هم تلویزیون ثابت(پاسال) بود که توی او مغازهی تلویزیون فروشی، هفت هشت تا تلویزیون گذاشتند. بعد برای خاطر برنامهای که من میخواستم توی تلویزیون باشه، فیلمی ساختم، اون تیکهای که مشکین داره سخنرانی میکنه. یک آقایی بود که رئیس تلویزیون ثابت بود. اون موقع هنوز تلویزیون دولتی راه نیفتاده بود. ازش خواهش کردم که در فلان ساعت این فیلم رو پخش بکنه که ما بتونیم این رو بگیریم و توی فیلم بگذاریم. اون هم با کمال میل قبول کرد [...] در نتیجه اون صحنهای که ما داریم عکس میگیریم، عکس آقای مشکین روی صفحهی تلویزیون هست..."
[ بُرشی از کتاب «نوشتن با دوربین» - گفتگویِ "پرویز جاهد" با "ابراهیم گلستان" - نشر اختران - ص 178 ]
شاید فیلمِ گرفتهشده با این شیوهیِ غریب را با تسامح بتوانیم تنها تصاویر و آثارِ بجامانده از «اوّلین تلویزیونِ خصوصی در ایران» بنامیم؛ این طور نیست؟
[فیلم:
بُرشی از سکانسِ انتهاییِ فیلم «خشت و آئینه»(۱۳۴۳)
به نویسندگی و کارگردانیِ "ابراهیم گلستان"
و همان صحنهای که سخنانِ بازیگرِ نقشِ وکیل از تلویزیون در حال پخش است.]
#اینروزها
#یه_چیکه_کتاب
#چند_فریم_فیلم
#یاد_بعضی_نفرات
#ازروزگاررفته_حکایت
#فریادها_و_نجواها
246 views18:04