از صبح دلم هوس این لعنتی رو کرده بود. مگه خاموش میشد این هوس؟ دیگه گفتم ولش کن چرا خودمو عذاب میدم؟
پاشدم بار گذاشتم گفتم بذار زیاد درست کنم که واسه سحرم بفرستم.
خونهٔ من عین کافی شاپهای شمالِ تهرانه، همونقدر تاریک.
یه ذره نور نبود تا این لعبت زیبا بیفته.
خلاصه که بله
حالا اگه شمام همسایههای واقعیم بودین، واستون میاوردم.