Get Mystery Box with random crypto!

باغچه‌های مرگ قسمت ← بیست و یکم «سپس دو فرشته می‌آیند و او | 🌺داسـتان و رُمـان های اسـلامـے🌺

باغچه‌های مرگ

قسمت ← بیست و یکم

«سپس دو فرشته می‌آیند و او را می‌نشانند و از وی می‌پرسند: پروردگارت کیست؟ می‌گوید: وای... وای... نمی‌دانم...

می پرسند: دین تو چیست؟می‌گوید: وای... وای... نمی‌دانم... سپس از وی می‌پرسند: درباره‌ی این مرد که به سوی شما مبعوث شده است، نظرت چیست؟آن شخص می‌گوید: وای... وای... نمی‌دانم...

به او می‌گویند: تو هرگز ندانستی و اعتراف نکردی...در آن هنگام منادی‌ای از آسمان ندا می‌دهد: دروغ می‌گوید، جایگاه او را از آتش فرش کنید و دری از دوزخ برایش بگشایید تا گرمی و تپش دوزخ به او برسد

و قبرش چنان تنگ می‌شود که پهلوهایش درهم فرو می‌رود و علاوه بر آن مردی بد قیافه با لباس‌های زشت و با بوی بسیار تند و متعفن، نزد او می‏آید.می‏گوید: مژده باد تو را به آنچه که ناراحتت می‌کند،این همان روز است که در دنیا وعده‌ی آن به تو داده شده بود...

می‌پرسد: تو چه کسی هستی؟ چهره‌ات نشان از خوبی ندارد!می‌گوید: من همان اعمال ناپاک تو هستم.به خدا سوگند تو در انجام اطاعت پروردگار بسیار کوتاهی می‌کردی ولی در ارتکاب گناه شتابان بودی خداوند نیز پاداش جزای کارهای بدت را می‌دهد...».

آری منم شرکی که انجام می‌دادی،قسمی که به غیر خدا یاد می‌کردی،منم طوافی که به دور قبرها می‌کردی،منم شرابی که می‌نوشیدی،
منم زنایی که مرتکب می‌شدی،

منم ربایی که می‌خوردی، منم ترانه‌هایی که می‌شنیدی،من تکبری هستم که در حق ناصحان می‌کردی، من جراتی هستم که بر پروردگار جهانیان داشتی...

اینجا است که بنده حسرت می‌خورد، اما مگر اشکِ حسرت دیگر فایده‌ای دارد؟!کجا بود این گریه هنگامی که به سوی حرام می‌نگریستی؟کجا بود این اشک‌ها هنگامی که مرتکب فاحشه می‌شدی؟

چقدر تو را نصیحت کردند که پاکدامنی پیشه کنی؟چقدر نصیحتت کردند که گوش و چشم خود را از گناه حفظ کنی؟امروز چه اشک بریزی چه نریزی، تو را از عذاب رهایی نیست...

﴿ٱصۡلَوۡهَا فَٱصۡبِرُوٓاْ أَوۡ لَا تَصۡبِرُواْ سَوَآءٌ عَلَيۡكُمۡۖ إِنَّمَا تُجۡزَوۡنَ مَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ١٦﴾

[الطور: 16]

«وارد آن شوید؛ خواه صبرکنید یا صبر نکنید برایتان یکسان است.تنها به آنچه انجام می‌دادید مجازات می‌شوید».

سپس آن بنده می‌داند آنچه پس از قبر در انتظار اوست، سخت‌تر و ماندگارتر است، برای همین خواهد گفت: پروردگارا قیامت را برگزار نکن...

«سپس ماموری نابینا، کر و لال بر او گماشته می‌شود و چوبی در دست دارد که اگر بر کوه بزند به خاک مبدل گردد.با همان چوب یک ضربه بر او وارد می‌کند به طوری که او را خاکستر می‌کند...

خداوند بار دیگر او را به حالت اول برمی گرداند.بار دیگر مورد ضربه قرار گرفته و چنان به آه و ناله در می‌آید که جز انسان‌ها و جن‌ها، سایر موجودات صدای او را می‌شنوند»...

ان شاءالله ادامه دارد...

کانال داستان و رمان های اسلامی

https://t.me/dastan_roman_aslame