Get Mystery Box with random crypto!

‍ #دختری_در_روستای_غم_ها #قسمت6 پسرعمه ام از گوشی رفیقش | 🌺داسـتان و رُمـان های اسـلامـے🌺



#دختری_در_روستای_غم_ها

#قسمت6

پسرعمه ام از گوشی رفیقش که قایمکی برده بود #پادگان باهام تماس گرفت اونم از دنیا بی خبر پادگان بود بیچاره ... واقعا نمیدونستم چی بگم زبونم بند اومده بود اونم متوجه حال بدم شد همش میپرسید چرا ساکتی چیشده تا اینکه بهش گفتم برام خواستگار اومده منو بزور دادن بهش همین جور #گریه میکردم می‌گفت شوخی نکن بابا سر کار گذاشتی منو باور نمی‌کرد اصلا تا اینکه #قسم خوردم دیدم گوشی قطع کرد منم دوباره زنگ نزدم بعد چند ساعت دیدم رفیقش بهم زنگ زد گفت #آبجی چی گفتی به (...) که اینقدر بهم ریختس چند ساعت یه جا نشسته حرفم نمیزنه فقط گریه می‌کنه منم حوصله صحبت نداشتم گوشی دادم به #دوستم حالم خوب نبود دوستم بهش گفت که اینجوری شده گفت ای وای چرا دیگه براش تعریف کرد و به دوستم گفتم بهش بگه #مواظب اون باشه ...دیگه واقعا نمی‌دونستم چ کنم فقط گریه میکردم #نامزدم هم خونه پدربزرگم بود ازین ورم مادرم بهم میگف آبرومون نبری پیش پسره چیزی نگی که نمیخاستیشو #ازین حرفا منم بهش چیزی نگفتم جوری وانمود میکردم که میخامش خیلی سخت بود اونوقتا تازه ۱۶سالم بود واقعا #نادان بودم نمی‌دونستم چیکار کنم همش گریه میکردم ازین ور #جیگرم داشت می‌سوخت ازون ورم آبرو خانوادم برام مهم بود ولی واقعا در حقم ظلمی کردن همش دعا میدادمشون ...#واقعا دست خودم نبودم خیلی برام سخت بود نامزدم رفت دیگه منم کارم شده بود شب و روز گریه کردن ....روز سوم عمه ام بود خونه #پدربزرگم با مادرم دعوا را انداخت گفت #طلاقش میگیرین پسرم واقعا اینو میخاد چرا دل پسر منو شکستین #پسرم نمیتونه حالش بده اینم دوستش داره باید طلاقش بگیرین کلی حرف بار #عمه ام کرده بودن گفت نمیشه حالا مردم چی میگن برو دیگه ام #نبینیم چیزی از این موضوع بگی کسی چیزی نفهمه آبرومون میخایی ببری اونم قهر کرده بود و رفته بود تا چند وقت با برادرش ک پدرم بود قهر کرد ولی #پدرم نمیدونست بعد ها #فهمید ک ما همو میخاستیم....

#ادامه‌دارد‌ان‌شاءالله...

https://t.me/dastan_roman_aslame