Get Mystery Box with random crypto!

در میانۀ انقلاب گفت و گو کنیم؟ نگار خیاط گلکاری: انقلاب | دکتر سرگلزایی drsargolzaei

در میانۀ انقلاب گفت و گو کنیم؟


نگار خیاط گلکاری:
انقلاب پدیده پروسه ای است نه پروژه ای؛ اگر بخواهیم پروژه ای بهش نگاه کنیم، بعید نیست که نتیجۀ آن چیزی برابر با همین بشود که اکنون هست و یا حتی وخیم تر! بنابراین از نظر من، این کنش و واکنش ها و این نقد و انتقادات و شفاف سازی ها و حتی به‌هم پریدن ها و بحث ها، همه لازم و ملزوم ایجاد پروسه ای کارآمد برای دوری از هر نوع ارتجاع (تا حد توان) و دستیابی به یک انقلاب پیشرو است.

غلامحسین پورمختاری:
به گمان بنده گفتگو در هر شرایطی از سوی نخبه ها لازم است اما در شرایطی که فردی را زده‌اند یا افرادی از خانواده و دوستان و هموطنان او را کشته اند شاید زمان مناسبی نباشد چرا که هر آنچه یک نخبه قرار بوده انجام دهد تا کنون انجام داده و جامعه را به مرحله‌ای که به حقوق خود آشنا باشد رسانده است که اکنون وضعیت انقلابی است. نهایتاً امر تسطیح شده امر واقعی خواهد بود. امر تسطیح شده، امر دیالکتیکی است. امریست حاصل گفتگوی اجتماعی و فرد فرد جامعه به عنوان شهروند نه بعنوان خاصی چون نخبه و توده. در امر تسطیح شده نه حرف نخبه حجیّت دارد و نه توده؛ بلکه محصول گفتگوی آنهاست در جامعه در زمان و پارادایم مشخص.

احمد رحیمی:
البته که جواب سؤال بالا آری است، حتماً باید پیش از وقوع انقلاب گفت و گو کرد و حداقل در مورد مسائل اساسی به تفاهمی رسید، وگرنه بعد از سقوط نظام مستقر، کار به آشوب می کشد و هیچ دستاوردی باقی نمی ماند و انقلاب بعدی هم به سرنوشت انقلاب های قبلی دچار می شود. زنده یاد حنیف نژاد یک بار با فراست خاص خود گفته بود انقلاب همیشه ممکن است رخ دهد، فقط باید برای آن آماده بود. اما موضوع دیگری در میان است: فرض پرسش بالا زیر سؤال است! آیا ما واقعاً در میانه انقلاب هستیم؟ خیر، به نظر من به هیچ وجه! ما حتی در ابتدای یک انقلاب هم نیستیم. چرا ما باید این قدر کوته بین باشیم که به محض وقوع چند اعتراض و تظاهرات و صدور یک قطع نامۀ مسخرۀ حقوق بشری و جست و خیزهای مضحک یه مشت دلقک مثل .... و ..... و ..... و ..... و بقیه خارج نشین ها فکر کنیم که کار حکومت تمام است و انقلاب رخ داده؟!!! در سه ماه اخیر که اعتراضات در جریان بوده یک اعتصاب بزرگ و مؤثر رخ نداده. حتی یک اجتماع بزرگ هم نداشته ایم، تظاهرات میلیونی یا صدهزار نفری که هیچ، حتی یک تظاهرات ده هزار نفری هم وجود نداشته. کجای این شرایط شبیه میانۀ یک انقلاب است؟ یکی از این رسانه های اصولگرا به درستی گفت که جمهوری اسلامی
فقط در فضای مجازی شکست خورده و تمام شده است، در فضای حقیقی بدون هیچ لرزشی کاملاً سرپاست.
مخاطبین محترم شما که می گویند این حکومت دارد کودکان ما را ( لابد به طور سیستماتیک ) به قتل می رساند از حرف خودشان مطمئن هستند؟ برای حاکمیتی که به هرحال محبوبیتی ندارد و پایگاه اجتماعی اش بسیار کوچک است کشتن کودکان و نفرت ساختن برای خودش چه سودی دارد؟ البته شکی نیست که کودکانی در این بین مظلومانه کشته شده اند، اما این جنایت واقعاً دستور مقامات بوده؟ یا یک مشت هیولای درنده در بین امنیتی ها؟ یا چرا به سناریوهای دیگر فکر نکنیم: نفوذ جاسوسان اسرائیل در بین نیروهای امنیتی. آدم وقتی این حرف ها را می شنود که حکومت دارد کودکان را می کشد یاد حرف های پوچ مخالفان رژیم شاه در آن دوره می افتد: صمد بهرنگی در رودخانه غرق شد. همه گفتند کار رژیم بود. تختی خودکشی کرد. همه گفتند کار رژیم بود. دکتر شریعتی سکته کرد و از دنیا رفت. همه گفتند کار رژیم بود. حتی وقتی سینما رکس آبادان آتش گرفت گفتند کار رژیم است، یک نفر هم شک نکرد و به خودش زحمت فکر کردن نداد که این کار چه نفعی برای رژیم در حال سقوط شاه دارد! آن جهالت جمعی اکنون در حال تکرار شدن است. و نکتۀ آخر: سیزده سال پیش جنبش سبز در ایران رخ داد و بعد از یک سال و نیم دوام شکست خورد. رهبر آن جنبش «میرحسین» بود که محکم و استوار حرف خود را زد و پای حرفش ایستاد و تا الآن هم ایستاده است و تاوانش را می دهد. اما بسیاری از مردم ما اکنون بی هیچ دلیل منطقی از او متنفر شده اند، در حالی که ما شانه خالی کردیم و در خانه نشستیم او با تمام وجودش ایستاد. و این طور ناجوانمردانه مورد نفرت واقع شده است. نمی دانم! شاید در طرف برنده بودن برای مردم لذت دارد! اکنون این اعتراضات رهبر ندارد. پس بعد از شکست این جنبش هم معترضین احتمالاً از همدیگر متنفر خواهند شد! شاهد حجم عظیمی از عصبانیت و خشونت و پرخاش مردم نسبت به هم خواهیم بود. به نظر من بهتر برای کاهش مشکلات ناشی از آن در آینده با هم گفت و گو کنیم و راهی بیابیم.

این روزها: همفکری، همدلی