#شعر گردانی در مورد : ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ببر ا | کانال انشا
#شعر گردانی در مورد : ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ببر اندوه دل ومژه دلدار بیار
به سمت شرق مینگرم. باد صبا را مینگرم که خرامان خرامان به سویم می آید. دلم دگر طاقت تحمل حجم زیادی از غم و غصه را ندارد.سر درد و دل را با صبا باز می کنم. با طمأنینه به من مینگرد. از غصه دلتنگی که همچون میخی آهنین هر روز،هر ساعت وهر لحظه قلبم را سوراخ میکند برایش می گویم. از نفس های کم و بیشم که از فراق یار هر لحظه امکان دارد متوقف شود برایش می گویم. از سیم های خارداری که دور تا دور روحم را احاطه کرده و به بدترین شکل در حال شکنجه ام است می گویم. با ناله و لحنی سرشار از سودایی،از صبا میخواهم غم و اندوه دلم را شست و شو دهد و با آوردن خبری از جانب حال خوش را به تک تک رگ هایم تزریق کند. خبر از سخن های شیرینش که روزی لالایی شب های مهتابی ام بود برایم سوغات آورد. آنگاه که با دستان خوش تراشش قلم به دست می گرفت و افکارش را روی کاغذ پیاده میکرد من غرق در زیبایی های تمام نشدنی اش می شدم؛صبا نامه ای از جانبش برایم بیاور که دل غم زده ام را به آن خوش کنم. نمی دانی که بند بند وجودم عطر وجودش را طلب می کند.صبا عطری از دلداری بیاور که از بوی عطرش مست شوم.