Get Mystery Box with random crypto!

کانال انشا

لوگوی کانال تلگرام ensha — کانال انشا
موضوعات از کانال:
رسمی
انشا
آدرس کانال: @ensha
دسته بندی ها: تلگرام
زبان: فارسی
مشترکین: 45.32K
توضیحات از کانال

📚 ڪانال تلگـــرامــے #انشا 📚
💙صفر تا صد نوشتن انشای شما توسط ما #رایگان است💙
📊 درخواست انشا : @enshaa_bot

Ratings & Reviews

1.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها

2024-05-11 22:10:58 نمونه سوالات خرداد در کانال های هر پایه آپلود شدند و میتونید استفاده کنید

نمونه سوالات پایه #هفتــــــــم :
@HAFTOM
نمونه سوالات پایه #هشـتــــــــم :
@hashtomiyyy
نمونه سوالات پایه #نهــــــــم :
@nohomiy_ha
نمونه سوالات پایه #دهـــــم :
@dahom_ch
نمونه سوالات پایه #یازدهـــــم :
@YAZDAHO
نمونه سوالات پایه #دوازدهـــــم :
@DAVAZDAHOM_1403
7.3K viewsedited  19:10
باز کردن / نظر دهید
2024-05-11 22:06:53 جزوه خلاصه مفاهیم #نگارش پایه #دهم در 20 صفحه

اگر مدرستون از مفاهیم نگارش هم امتحان میگیره از این فایل استفاده کنید

کانال #رسمی #انشا در پیام رسان تلگرام :
@ENSHA
7.5K viewsedited  19:06
باز کردن / نظر دهید
2024-05-11 22:04:25 #سوالات_نهایی 1403 پایه #نهم

درس : #نگارش
استان : #هرمزگان
تاریخ : 1403/02/22 / امــــــــــروز

کانال #رسمی #انشا در پیام رسان تلگرام :
@ENSHA
7.1K viewsedited  19:04
باز کردن / نظر دهید
2024-05-05 19:41:39 #انشا به روش #سنجش_مقایسه در مورد : انسان‌ها و هنر

بعضی آثار هنری مانند انسان‌ها هستند:
بعضی اثار هنری با شما حرف می‌زنند و بعضی دیگر بی‌صدا فریاد می‌کشند.
بعضی آثار هنری واقعیت را منعکس می‌کنند و بعضی دیگر واقعیت را شکل می‌دهند.
بعضی آثار هنری تو را در آغوش می‌کشند و برخی تنهاییشان را.
بعضی آثار هنری به هدف وضع قانون و قدرت‌طلبی جلو می‌آیند و برخی دیگر همان‌جور که هستی تو را می‌پذیرند.
بعضی آثار هنری تو را در خودشان حبس می‌کنند و بعضی دیگر راه گریزی به تو نشان می‌دهند.
بعضی آثار هنری یک فرد را تغییر می‌دهند و برخی دیگر یک جماعت را.
بعضی اثر هنری به تو قدرت می‌بخشند و برخی دیگر متواضع ات می‌کنند.

بعضی انسان‌ها مانند اثر هنری هستند:
بعضی انسان‌ها مانند مونالیزا به تو لبخند می‌زنند و بعضی انسان‌ها مانند جیغ ادوارد مونک فریاد می‌کشند.
بعضی انسان‌ها مانند شب پرستاره تاریک‌اند ولی حرف‌ها برای گفتن دارند.
بعضی انسان‌ها مانند صدها اثر هنری خاک خوردند در حالی که روزها منتظر بودند تا از حرف‌های دلشان بگویند.
بعضی انسان‌ها مانند برخی اثرهای هنری، روحت را نوازش می‌کنند.
انسان‌ها‌ مثل بعضی‌ اثرها، گاهی رنگارنگ‌اند  و گاهی سیاه و سفید.
بعضی انسان‌ها همانند بعضی اثار هنری تنها هستند؛ تنهای تنها و برخی دیگر هر روزشان را با آدم‌های جدیدی سپری می‌کنند.
بعضی انسان‌ها مانند بعضی اثرها پوچ هستند در حالی که برخی از ان‌ها به دیگری درس زندگی می‌دهد.
بعضی انسان‌ها چون برخی‌ اثرها فریاد نمی‌کشند و مغرور نیستند و به رخ نمی‌کشند؛ ولی همواره هر چقدر که بگذرد بهترین خودشان‌اند و هرگز فراموش نمی‌شوند.

کانال #رسمی #انشا در پیام رسان تلگرام :
@ENSHA
16.5K views16:41
باز کردن / نظر دهید
2024-04-28 18:18:30 #انشا در مورد : دلنوشته ای به مادر

کجایی؟! واقعا دوست دارم بدانم کجایی؟ درخاطرت هست؟ به جزفرزندت چیزی دیگر را به یاد می آوردی؟
دراین جهان تمام حق مادران، مادری بوده وبس! از آسمان باران می بارید، مادر بودی ! اگرازکوهها برما سنگ می بارید بازهم مادر بودی!! هرچه اذیت می کردیم بازهم مادربودی!مواقعی که ازشدت غصه سرازیرمی شدندآن مرواریدهای غلطان بازهم مادر بودی! گرسنه بودی اما مادربودی!تشنه بودی اما مادربودی!شب بود،مادربودی!روزبود، مادربودی! آسمان و زمینم بودی!باران بودی،دریابودی،نگران ترین نگران هابودی اما بازهم مادربودی!
تابه خودت آمدی، یادت آمد که پیر شده ای! مادر جان تو هم یک روزجوان بودی،یکی از هزاران شمع سوزان بودی،اماحالاپیر وناتوان شدی!نمی دانی چه پیرباشی وچه جوان یکی از فرشته های نهان خداوند سبحان دراین کیهان هستی!
دلتنگ فرزندانی هستی که زندگی کردن رابه آنها آموختی! اماحالاسرگرم زندگی های خویشند! و تودر زندانی، زندانی بالقب های مختلف واسم های مستعار...شب ها را راحت می خوابند، بدون این که به یاد توباشند، تویی که شب بهترین قسمت روزت بودتابنشینی برای کودکت آوایی یا لالایی بخوانی،شب های مهتابی شب های عبادتت بود،اما عبادتی به شیوه خودت! شب های مهتابی پرده را کنارمی زدی وبه صورت کودکت که رد قرص ماه روی ان بود ،زل میزدی!درهرزمان، درهر مکان، درهرعیان ونهان فرزندانت برای تو همه چیز بودند،حتی گاهی تمام دین ودنیا وایمانت!.حالاکجایندآن فرزندان؟ راست گفته شاعر که: به کجا می رویم چنین شتابان...؟!
ازخدا برای این فرزندان فقط طالب سلامتی بودی وبس !یادت رفت آرزوهای خودت را،تمام آرزوهایت شده بود آرزوهایی که بچه هایت دوست داشتند.ازنبودشان احساس دلتنگی می کنی! اماجزصبرکردن دراین زمانه وحشتناک ،چاره ای نداری!!
خودت را آنقدر برای بچه هایت اسطوره ی مقاومت وفداکاری کردی که یادت رفت به خودت فکرکنی!رنگ آرامش رابه خود ندیدی!کسی سخن چشم هایت را نفهمید!کسی آواز دلت را باگوش هایت نشنید!کسی متوجه فریاد اشک هایت نشد،برسرت فریادکشیدندوکوه دلت را لرزاندند،فراموشت کردند واشک های چشمت برروی صورت غمگینت جاری شد .. اما ای مادر ،غمگین مباش که بعد از خداوندتومهربان ترین مهربان ها، بخشنده ترین ترین بخشنده ها،دوست داشتنی ترین دوست داشتنی ها وصبورترین صبورها هستی.
تو حلاوت بخش تمام تلخی ها،تو صدای ساکت درمیان فریادها، تولبخند آرام میان تمام بغض ها،تو غمگین ترین خنده روی این دنیا، تو روز روشن تمام شب ها بودی وهستی.
آنقدر به صورت فرزندت زل زدی و او را ستایش کردی که ازچین های صورتت غافل شدی اما بازوهم می‌شود تو را صدازد: زیباترین کمرخمیده و صورت چروکیده!
ومن اما چه تلخ
درآسمان خیال خویش
به دنبال قلبی سرخ
روزهاگشتم تا اینکه فهمیدم
گمشده‌ام در خانه‌مان بود
آری
او مادرم بود ...!

کانال #رسمی #انشا در پیام رسان تلگرام ↓ :
@ENSHA
22.9K viewsedited  15:18
باز کردن / نظر دهید
2024-04-28 18:11:29 #انشا در مورد : عید فطر

عید فطر یکی از مهم ترین جشن ها در اسلام است،که بعد از پایان ماه مبارک رمضان برگزار می‌شود. این عید به نماد پایان یافتن ماه روزه گیری جشن گرفته می‌شود.
در روز عید فطر، همه روزه گیر ها به نماز جماعت می‌روند و به یکدیگر هدیه هایی می‌دهند. عید فرصتی است ک مسلمانان به فقرا و نیازمندان کمک کنند و زکات های خود را به نیازمندان تقدیم کنند.
این عید با احساس مهربانی، همدردی از جانب مردم جشن گرفته می‌شود و مهمانی هایی میگرند واقوام،خویشاوند های خود را دعوت می‌کنند و کنار هم به خوشی سر می‌بردند.
من امسال روزه گرفتم و همیشه فکر میکردم که روزه گرفتن خیلی سخت و دشوار است اما وقتی برای سحر بلند میشدم و غذا میخوردم و منتظر می‌ماندم که اذان صبح رو بگوید حس لذت بخشی داشت.
در روز گرسنگی، تشنگی زیادی رو تحمل میکردم حتی باعث می‌شد که دیگر توان راه رفتن را نداشته باشم و وقتی میخواستم راه بروم سرم گیج میرفت اما این درس به من یاد داد که فقرا و مستضعفان سختی های زیادی رو تحمل می‌کنند و آنهارا درک نمی‌کنیم و این باعث شد که به فقرا بیاندیشم و تا حد توانم به آنها کمک کنم.
پس نتیجه می‌گیرم که خداوند هیچ اعمالی را بدون هدف واجب نکرده است و هدف خداوند همین بوده که ما در شرایط فقرا قرار گیریم و آنها را درک کنیم، و فقط به فکر خودمان نباشیم و خودخواه نباشیم و به دیگران هم کمک کنیم، خداوند این کارمان را بدون پاداش نمی‌گذارد. هر نیکی که در این دنیا کنیم بدون پاداش نیست اگرچه ممکن است پاداش را در این دنیا نگیریم اما قطعا در آخرت به ما اعطا می‌شود.

کانال #رسمی #انشا در پیام رسان تلگرام ↓ :
@ENSHA
18.2K views15:11
باز کردن / نظر دهید
2024-04-27 13:53:03 #مثل_نویسی در مورد : از تو حرکت از خدا برکت

در روزگاران قدیم فردی به نام نصرالدین که فردی ناشک بود و شغل او رانندگی بود در شهر تهران زندگی می‌کرد.
او و همسرش یک سالی بود که صاحب فرزند شده بود نصرالدین از مردم شنیده بود که خداوند روزی رسان است و هیچکس گرسنه نمی‌خوابد حتی نان خشکیده‌ای هم که باشد می‌خورد و سرش را به روی زمین می‌گذارد.
نصرالدین هر روز با ناشکری از خواب بیدار می‌شد و از روزی که این مسئله بین مردم به اشتباهی رواج پیدا کرده بود نصرالدین دیگر صبح‌ها از خواب برنمی‌خاست که برای ان روز کار کند در خانه می‌خوابید که خداوند روزی آن را بدهد به هر طریقی که هست در یکی از روزها همسر او از دست نصرالدین کلافه شده بود و به او گفت این هم وضع زندگی ما هست این چه زندگی هست که برای من و بچه‌ام درست کردی که ما به نان شبمان محتاج هستیم در این حین کودک به گریه افتاد و شروع به سر و صدا کرد نصرالدین با شرمندگی گفت خوب من که روزی نمی‌دهم این خدا هست که روزی من را فراموش کرده است. همسر او که از این خرافات به دور بود و این خرافات را قبول نداشت به او گفت هر کاری که می‌خواهی انجام بده من که از این خانه می‌روم نصرالدین تنها با ناراحتی به کنار دیوار تکیه داد و به فکر فرو رفت که خدایا چرا روزی من را نمی‌دهی و هزاران گلایه و شکایت‌های دیگر چند لحظه‌ای به فکر فرو رفت بعد از آن تصمیم گرفت که لباس‌های خود را به تن کند و پیاده به راه بیفتد. طراح بندگان خدا را می‌دید که هر کدام با مشقت و سختی بسیار کار می‌کنند تا شکم زن و بچه اش را پر کند بعد از چند دقیقه‌ای که پیاده راه می‌رفت فردی فقیر را دید که با لباس‌های نابسامان و چهره آلوده به خاک و خون را در کنار جدول دید که روی زمین نشسته است با دستان آلوده غذایی را که مردم به او داده بودند را با گرسنگی بسیار می‌خورد. نصرالدین در کنار او نشست و به او گفت: چگونه خداوند روزی تو را می‌دهد من چرا هیچ روزی ندارم نزد خداوند.
فرد فقیر با تاسف و ناراحتی بسیار به نصرالدین گفت در سر جاده می‌ایستم و اسفند دود می‌کنم افرادی هم که می‌خواهند شیشه های ماشینشان را پاک می‌کنم. تا پول کمی برا غذای روزم بدست آورم.
که در حال پاک کردن شیشه‌ ی ماشینی بودم که زمانی که تمام شد ماشین رفت و ناگهان موتوری از پشت آن ماشین با سرعت به من زد. و من پرتاب شدم یک متر بعد از آن ماشین، نصرالدین با نارحتی از او پرسید حالت خوب است الان؟! یا اینکه به اورژانس نیاز داری؟!
فقیر جواب داد: طوری نشده ام فقط بدنم زخم شده است که آنها هم بعد از چند روز بهبود می‌باید. فردی بعد از اینکه من با زمین برخورد کردم من را به کنار جدول آورد و این غدا هم به من داد تا اینکه کمی ضعف من خوب شود و اگر توانستم بلند شوم و راه بیفتم ببینم شب کجا بخوابم!
نصرالدین متوجه شد خداوند روزی میدهد ولی در قبال کار کردن و فعالیت داشتن در هر کاری برای بدست آوردن مال حلال، نه اینکه دست به روی دست بگذاری و بنشینی در خانه تا اینکه خدا روزی تو را بدهد.
که ناگهان به یاد این ضرب المثل افتاد که مادرش در کودکی به او گوشزد می‌کرده است.
«از تو حرکت از خدا برکت»
بعد از چند دقیقه بطری آبی را با باقیمانده پولی که در جیب کتش بود خرید و به فقیر داد تا گلوی خویش را تازه کند.
و با ناراحتی و غم به خانه بازگشت و بر روی صندلی شکسته‌ی چوبی نشست و به فکر فرو رفت.
”برکت تنها نان درون سفره نیست نه!
برکت گاهی آدمیست که با بودنش در سفره‌ی قلبت مهر می‌کند ادامه‌ی زندگی ات را...“

کانال #رسمی #انشا در پیام رسان تلگرام ↓ :
@ENSHA
19.5K views10:53
باز کردن / نظر دهید
2024-04-26 18:29:05 مثل نویسی در مورد : درخت هرچه بارش بیشتر سرش فروتر

این ضرب المثل زندگی انسان‌ها را توصیف می‌کند، که علم و دانش همان میوه‌های درخت و شاخه‌های او استعدادهای بشر است.
آیا ما به وجود خود پی برده‌ایم.؟ که چه چیزهایی است که ما را از دیگران متمایز می‌کند؟ و آیا شعور و معرفت به تحصیلات و مدارک است؟
انسان با وجود این مشکلات و سختی‌های روزگار بارها و بارها شده است که از زندگی سیر شده است و توانی برای ادامه دادن راه را ندارد.
در یکی از این روزهای سخت و دشوار پی در پی پیرمردی بود کشاورز که از زمانی که چشم خود را باز کرده بود و کمی خود را شناخته بود به دنبال پدرش در زمین‌ها و در روزهای گرم و سوزان تابستانی کار کرده بود و هنوز هم در حال کاشتن و برداشتن محصولات خویش بود.
روری از این روز ها پیرمرد از خواب برخاست، صبحانه خود را برداشت و به باغ خود رفت.
در آن نسیم صبحگاهی و دلنواز صبحانه خود را خورد،و شروع به کار کردن کرد. در این هنگام بود که جوانی پیش او آمد و درخواست خرید، محصولاتی از او شد که از او بخرد، و تازه و خوب به خانه ببرد تا اینکه از مغازه بخرد پیرمرد به او گفت الان ظهر است، فردا صبح زود بیا تا برایت محصولات را بچینم و همان موقع به خانه ببری که از بین نرود در گرمای این روزهای تابستانی،جوان‌ با عصبانیت به او گفت چرا من دوباره فردا این همه راه را بیایم من دانشجوی دکترای پزشکی هستم مگر می‌توانم مسخره تو پیرمرد باشم و هزاران بد و بیراه دیگر را بار آن پیرمرد کرد.
پیرمرد با بغض که گلویش را گرفته بود به او گفت:”درخت هرچه بارش بیشتر می‌شود سرش فروتر می‌آید“ جوان کمی در فکر فرو رفت و راه خود را گرفت و رفت پیرمرد در کنار دیوار نشست، و با چشمان پر از اشک و اندوه به یاد این سخن افتاد که می‌گوید:
«میزان شعور و معرفت هر کسی به تحصیلات و مدارک او نیست بلکه به شخصیت و نوع نگاه و به دیدگاه او بستگی دارد.»
وگرنه شخصی هست که هیچ گونه تحصیلاتی ندارد ولی با آن فردی که تحصیلات دارد از زمین تا آسمان متفاوت است.
که می‌فرماید:
آدمی را آدمیت لازم است
               عود را گر بو نباشد هیزم است
”تن آدمی شریف است به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت است.“ زمین با ارزش خواهد شد زمانی که مردم بفهمند با ارزش‌ترین دین انسانیت است.

کانال #رسمی #انشا در پیام رسان تلگرام ↓ :
@ENSHA
18.8K views15:29
باز کردن / نظر دهید
2024-03-30 21:50:50 #انشا در مورد : عید نوروز
     
   دست خورشيد زرنگار، حرير برف از رخسار زمين به كناري می زند. نرمای نسيم، طُرّه ی نازك نسترن و نارون را نوازش می كند. غلغل چشمه ساران و زمزمه ی جويباران به ابريشم صداي پرندگان و اشعه ی زيبای خورشيد با آن آفتاب ملايم و دلخواهش پيوند می خورد. روز از روزن زرين و نازنين ابر به ترانه ی آبشار و ترنم نمناك بوته زاران دامنه و دشت می تابد. وزش بال چلچله ها در خنكای هوای جلگه و كوه درمی آميزد و نفس گلبرگ ها به طراوت شبنم سحرگاهی گره می خورد.
     غوی غوكان و نوای نای قناريان و همهمه ی هزارها گنجشكك پر ترمه ای در هم تنيده شده، غوغای غريب و شور شگفت طبيعت در سرزمين بهار طنين انداخته، نيلی نرم افق با آبی قلب آسمان ممزوج گشته، و حيات ديگري در رگ های گياه و گل جاری شده است؛ جشن پرشكوه هستی آغاز می شود.
    نوروز از راه می رسد و شعر سبز شكفتن می سرايد. در اين گير و دار دل انگيز شور و سرشاری كه جوانه های خشنودی و لبخند بر شاخه های خيس و خنك درختان می نشيند و رخوت خواب های زمستانی از پلك های خسته تاريخ رخت برمی بندد، بهار بر دل شقايق ها داغ عشق و عبادت می نهد و بيدارباش قافله نور در ديده ها و دل های سبزپوش جهان آدمی سرود زيبای زندگی سر می دهد.
     اينك «موسم اسفند» خيمه و خرگاه برمی چيند تا «موعد بهار» بر مرغزار عاطفه ی آدميان خراميدن بياغازد.
آه... اين همه سرخ و سپيد و سبز كه در باغ و بستان و دشت و دمن جاریست، دل های دوستان وطن را به پارچه ای از پرچم پريچهر ايران می پيچد تا در جشن افتتاح كارخانه ی فروردين به گل های محفل عاطفه و عشق پيشكش كند.
و به بانگ بلند بگويد:
    امروز و هر روز، نوروز، بر نوروزيان زمين، خجسته باد
 
کانال #رسمی #انشا در پیام رسان تلگرام ↓ :
@ENSHA
38.1K viewsedited  18:50
باز کردن / نظر دهید
2024-03-11 19:34:00 #شعر گردانی در مورد : ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار  
ببر اندوه دل ومژه دلدار بیار

به سمت شرق می‌نگرم.
باد صبا را می‌نگرم که خرامان خرامان به سویم می آید.
دلم‌ دگر طاقت تحمل حجم زیادی از غم و غصه را ندارد.سر درد و دل را با صبا باز می کنم.
با طمأنینه به من می‌نگرد.
از غصه دلتنگی که همچون میخی آهنین هر روز،هر ساعت وهر لحظه قلبم را سوراخ می‌کند برایش می گویم.
از نفس های کم و بیشم که از فراق یار هر لحظه امکان دارد متوقف شود برایش می گویم.
از سیم های خارداری که دور تا دور روحم را احاطه کرده و به بدترین شکل در حال شکنجه ام است می گویم.
با ناله و لحنی سرشار از سودایی،از صبا میخواهم غم و اندوه دلم را شست و شو دهد و با آوردن خبری از جانب حال خوش را به تک تک رگ هایم تزریق کند.
خبر از سخن های شیرینش که روزی لالایی شب های مهتابی ام بود برایم سوغات آورد.
آنگاه که با دستان خوش تراشش قلم به دست می گرفت و افکارش را روی کاغذ پیاده می‌کرد من غرق در زیبایی های تمام نشدنی اش می شدم؛صبا نامه ای از جانبش برایم بیاور که دل غم زده ام را به آن خوش کنم.
نمی دانی که بند بند وجودم عطر وجودش را طلب می کند.صبا عطری از دلداری بیاور که از بوی عطرش مست شوم.

کانال #رسمی #انشا در پیام رسان تلگرام ↓ :
@ENSHA
46.4K views16:34
باز کردن / نظر دهید