2021-09-15 17:17:11
درو باز کرد و وارد محوطه بازجویی شد .
متهم زیباش روی صندلی نشسته و سرش رو پایین انداخته بود .
نمیفهمید چرا باید دستور برسه که شخصا ازش بازجویی کنه .
نفسش رو با حرص بیرون داد و روی صندلی مقابلش نشست .
برگه بازجویی رو از پوشه ابی رنگ بیرون اورد و اطلاعات لازم رو داخلش نوشت . چند دقیقه بعد اون برگه روی میز مقابل پسری بود که هنوز سرش رو بالا نیاورده بود !!
چانیول به ناچار شروع کرد
*ازت میخوام که باهامون همکاری کنی بکهیون ... اگر هرچیزی که میدونی رو بنویسی مجازاتت خیلی سبک تر از چیزی که فکرش رو بکنی میشه ...*
بکهیون با اتمام حرفش ضربه محکمی روی میز زد که باعث شد چانیول شوکه از جا بپره .
پسر زیر چشمی سروان مقابلش که لباس های فرم پلیس تنش بود رو نگاه کرد .
*راجب من چی فکر کردی پارک ؟؟؟ فکر کردی من یه ادم فروشم که فقط به خودم اهمیت میدم ؟؟ نه !! منم دقیقا مثل تو به جبه خودم وفادارم و مطمن باش قرار نیست حتی زیر مشت لگدت زبون باز کنم !!!*
چانیول از لحن پر حرص بکهیون برای بار دوم توی اون لحظه شوکه شد .
دقایقی طول کشید تا دوباره افسار افکارش رو به دست بگیره .
*ببین بکهیون من و تو یه رابطه ....*
پسر وسط حرفش پرید .
*رابطه ؟؟؟ تو به این میگی رابطه ؟؟؟ تو از من سواستفاده کردی پارک ...تو منو بازی دادی !! کاری کردی عاشقت بشم و بعد درست از جایی که فکرش نمی کردم بهم ضربه زدی کجای این شبیه رابطه اس ؟؟*
بکهیون جملات اخرش رو تقریبا با نهایت فریادی که میتونست بزنه گفت . انقدر عصبی و کلافه بود که همین حالا میتونست جفتشون توی این اتاق سفید نیمه تاریک بکشه !!
چانیول حرفی نداشت ... چی میتونست بگه وقتی حقیقت مثل سیلی به صورتش خورده بود ... اون با وجود احساسات عمیقی که نسبت به بک داشت همچنان به جبه اش وفادار بود ...
طی یک تصمیم انی زمزمه کرد
*کاری که لازمه رو بکن بک *
بکهیون گیج با صورتی که هنوز اخم داشت نگاهش کرد . چانیول اما بدون نگاه به چشمای گیج مقابلش اسلحش رو بیرون اورد و روی میز گذاشت .
*هیچ راه فراری نیست ... نه پلیسا دست از سر من برمی دارن و نه تو از اون باند خلاص میشی ...کاری که لازمه رو بکن ...جفتمون بکش ...*
پسر با سختی بغضش رو فرو داد و با دستای لرزون کلت مشکی رنگ رو دست گرفت .
تصویر دستای لرزون و اسلحه مشکی اونو یاد چندین سال پیش می انداخت که برای اولین بار سردی تفنگ رو با تمام وجود حس کرده بود ...
سر تفنگ رو بالا اورد و سینه چانیول رو هدف گرفت ؛ درست جایی که قلبش میتپه ...
هردو چشماشون رو بستن و به فاصله یک دقیقه دوبار صدای شلیک داخل اداره پلیس شنیده شد ...
𖡋𖡻 ➳#chanbaek ➳#سناریو
➳#christ
┉┈┉┈┉┈┉┈┉┈┉
•≼T.me/exo_lovei ❞
75 views𝓚𝓪𝓰𝓪𝓶𝓲 ༒︎, 14:17